احادیث ائمه


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
باسلام به وبلاگ من خوش آمدید!!
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 104
بازدید دیروز : 80
بازدید هفته : 104
بازدید ماه : 1372
بازدید کل : 93708
تعداد مطالب : 599
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



تبلیغات
وصیتنامه شهدا
ای بانوکاش میدانستی
نویسنده : فهیمه
تاریخ : شنبه 5 مهر 1393
ای بانوکاش میدانستی
حجاب را چقدر دوست می دارد؟ …





بانو کاش این باطن پاکی که می گویی




ظاهرش هم خدایی بود…



بانو کاش می دانستی خدایی که دلت با اوست




حجاب را چقدر دوست می دارد…



و می دانم که می دانی خدا تو را چگونه بیشتر دوست دارد..



نصیحت نوشت ♣



برداشتن حجاب از سر تو مقدمه ای می شود بر برداشته شدن حجاب از چشمان دیگران

به چشمان خیره ی دیگران به خودت ایراد مگیر که مقصر خود تو هستی

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
اهمیّت خوشنودی خداوند
نویسنده : فهیمه
تاریخ : شنبه 5 مهر 1393
خداوند به حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) فرمود: «بار دیگر که برای مناجات آمدی، بدترین مخلوق مرا به همراه بیاور!» موسی (علیه السلام) هنگام بازگشت در فکر فرو رفت که چه کسی را ببرد؟ به هرکس که می اندیشید با خود می گفت: شاید خدا او را دوست داشته باشد.


اهمیّت خوشنودی حقّ

در همه کارها – هر چند کار ساده ای مثل نشانی دادن باشد – باید رضای حقّ را در نظر گرفت و به آن رنگ و بوی خدایی داد. علاوه بر این هیچ کاری را نباید کوچک انگاشت و کم به شمار آورد. در روایت آمده است که هیچ کار خوبی را دست کم نگیرید.

آیا ما دقیق می دانیم که خدا چه چیزی را بیشتر دوست دارد؟ شاید خدا نسبت به همین کار به ظاهر کوچک ما، حسّاسیّت بسیار داشته و آن را بیشتر از اعمال دیگر بپسندد. از سوی دیگر هیچ کار بدی را هم نباید دست کم انگاشت. چون ممکن است موجب غضب خدا شود. هیچ بنده ای از بندگان خدا را هم نباید کوچک به حساب بیاوریم؛ چون ممکن است او نزد خدا محبوب باشد.

در روایتی آمده است که خداوند به حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) فرمود: «بار دیگر که برای مناجات آمدی، بدترین مخلوق مرا به همراه بیاور!» موسی (علیه السلام) هنگام بازگشت در فکر فرو رفت که چه کسی را ببرد؟ به هرکس که می اندیشید با خود می گفت: شاید خدا او را دوست داشته باشد. سرانجام موسی (علیه السلام) سگی را یافت که تمام بدنش را کِرم گرفته و لاشه گندیده اش رها شده بود و بوی عفونتش رهگذران را آزار می داد. با خود گفت: شاید این منفورترین موجود نزد خدا باشد؛ اما این مطلب به ذهنش خطور کرد که شاید خدا همین موجود را نیز دوست داشته باشد. هنگامی که به میقات رفت، ندا رسید: « ای موسی! چیزی به همراه نیاوردی؟!» موسی پاسخ داد: «به هرچه نگریستم، آن را شایسته دوست داشتن تو دیدم». ندا رسید: «ای موسی! اگر آن سگ را به همراه آورده بودی، از چشم ما می افتادی

اگر این خصلت، عادت و ملکه انسان شد و در قلب انسان رسوخ کرد، دیگر در برابر کسی تکبّر نمی ورزد. این که برخی یک باره به همه توهین می کنند، بدان دلیل است که تربیت نشده اند. وقتی فردی بندگی نکند، به بندگان خدا – حتّی اگر مسلمان یا محبّ امیر مؤمنان (علیه السلام) هم باشند – بی حرمتی می کند. گاهی برخی افراد در برابر دین نیز می ایستند، برهمه ماست که در مقابل این افراد بایستیم؛ چون این مسأله شوخی بردار نیست.

ظنّ مؤمن به خود

ماگاهی با یکدیگر مانند جاسوس رفتار می کنیم؛ حال آن که باید این مواظبت و تجسّس را نسبت به اعمال خود داشته باشیم. بسیاری از ما متأسفانه به اشتباهات خود توجّه نداریم و آن ها را درست می پنداریم؛ امّا اشتباهات دیگران برایمان تحمّل ناپذیر است. در روایات توصیه شده است که به دیگران حسن نظر داشته باشید و رفتارهای دیگران را تاحدّ امکان توجیه کنید، ولی خود را تبرئه نکنید؛ چون انسان نفسش را دوست دارد و از هر کاری که انجام می دهد، دفاع می کند. به عنوان مثال دانش آموزان معمولاً وقتی در درسی نمره نمی آورند، می گویند: «معلّم به ما نمره نداد»؛ اما هرگاه با نمره خوب قبول می شوند، آن را به خود نسبت می دهند و می گویند: «قبول شدیم»؛ زندگانی ما نیز این گونه است؛ معمولاً افراد از کار و مسئولیّت دیگران بسیار انتقاد می کنند؛ اما همین که نوبت به خودشان می رسد، کارهای خود را توجیه می کنند. در امور سیاسی، معمولاً شخص به هر گروه و جناح سیاسی که گرایش داشته باشد، تمام کارهای جناح خود را موجّه و قابل دفاع می داند، ولی طرف مقابل را تخطئه نموده و از او انتقاد می کند. این روش، با حق مداری و انصاف منافات دارد.


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
اخلاص در عمل
نویسنده : فهیمه
تاریخ : شنبه 5 مهر 1393


« وَ أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرُ»؛1

و عملت را خالص گردان پس همانا نقدكننده عمل بیناست.

ریشه اخلاق در جوانمردی و مرّوت است. انسان‌های جوانمرد خالص هستند. اگر می‌خواهیم با خدا به جایی برسیم، باید فتوّت پیشه كنیم و كارها و عبادات را برای او انجام دهیم نه كس دیگری و این كار نیازمند تمرین است.

یكی از راه‌های دست‌یابی به اخلاص این است كه هیچ یك از كارهایی را كه برای خدا انجام می‌دهیم، نزد كسی تعریف نكنیم. عملی كه برای غیر خدا و به امید تمجید و رضایت دیگران انجام می‌شود، انسان را به جایی نمی‌رساند. شیوه اهل‌بیت (علیهم السلام) همین‌گونه بود. در مورد امام حسین (علیه السلام)روایت است كه بعد از شهادت حضرت، وقتی آمدند بدن مطهّرشان را به خاك بسپارند، دیدند بر دوش مبارك ایشان زخمی است كه با زخم نیزه و شمشیر فرق دارد. امام سجاد(علیه السلام) در مورد این زخم فرمودند: «این آثار كیسه‌ای است كه پدرم شب‌ها به دوش می‌گرفت و از این خانه به آن خانه می‌برد و به فقرا  و مستمندان كمك می‌كرد».

امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز همین‌گونه بود. داستان مشهور كمك حضرت به آن زن تنها، شاهد این مدّعاست. او، امیرالمؤمنین را نفرین می‌كرد امّا حضرت، حاضر به معرّفی خود نبود. كارهای نیك را می‌بایست بین خود و خدا نگه داریم. این تمرین بسیار خوبی برای رسیدن به اخلاص است.

امام صادق(علیه السلام)در تفسیر قول خداوند كه فرمود: «تا بیازماید شما را كه كدام كردار بهتری دارید.»2  فرمود: مقصود از كردار بهتر، عمل بیشتر نیست، بلكه عمل صحیح‌تر است و درستی كردار ترس از خدا، قصد پاك و كردار نیكوست. سپس فرمود: عمل را تا به آخر پاك و بااخلاص نگه داشتن، از انجام آن سخت‌تر است. كردار پاك آن است كه مقصورد از آن، ستایش احدی جز خداوند نباشد و نه تنها نیّت نیكو از عمل بهتر است؛ بلكه همه عمل، همان نیّت است. سپس قول خداوند را تلاوت و تفسیر نمود كه فرمود: «بگو هركس عمل كند بر آهنگ خود»؛3 یعنی بر نیّت خود.4

پیامبر اكرم (صلوات الله علیه و آله)به حضرت امیر(علیه السلام) فرمودند: «می‌خواهی شصت هزار گوسفند به تو بدهم یا شصت‌هزار دینار یا شصت‌هزار حكمت؟» حضرت امیر(علیه السلام) فرمودند: «كلام حكیمانه». پیامبر فرمودند: «این شصت‌هزار را در شش نكته خلاصه می‌كنم». یكی از آن‌ها این است كه حضرت فرمودند: «یا علی! وقتی مردم به دنبال زیاد عمل‌كردن هستند، تو به دنبال خالص كردن عمل باش». ممكن است فردی چند انبار پنبه داشته باشد، امّا فرد دیگری تنها یك جواهر بسیار قیمتی داشته باشد كه به تمام انبارهای پنبه می‌ارزد. كدام بهتر است؟

گاهی عمل فراوان امّا بی‌اخلاص، با آتش كوچكی از گناه خاكستر می‌شود؛ مانند انبارهای پنبه كه با آتش سیگاری می‌سوزد و نابود می‌گردد و در یك لحظه تمام سرمایه برباد می‌رود.

امام صادق(علیه السلام)می‌فرماید: «در آغاز جوانی‌ام، پدرم امام باقر(علیه السلام)در حال طواف به من برخورد كردند. من خیلی در تلاش و تكاپوی انجام دادن عملی بودم. دست به دوشم نهاد و فرمود: پسرم! خداوند، [عمل] كم خالص را هم می‌پذیرد».

كلمه «اصابۀ» كه در روایت فوق آمده بود، یعنی عمل بر مبنای صواب. «ثواب» به معنای جزای عمل و «صواب» به معنای خوب بودن عمل است. در این روایت اشاره شد كه خوب بودن عمل، خوف از خدا و انجام آن با نیّت درست و صادق است؛ یعنی انسان مخلص، كار را فقط برای خدا انجام می‌دهد تا مبادا از چشم خدا بیفتد و همچنین عمل را تا به آخر پاك و با اخلاص نگه می‌دارد. به عنوان مثال شروع كردن كاری برای امام حسین(علیه السلام)، آسان است؛ امّا باقی‌بودن بر عمل و خالص كدن آن سخت‌تر است. متأسّفانه ما بسیاری از كارها را به خوبی شروع می‌كنیم، ولی در ادامه به بی‌ارادگی كشانده می‌شویم.5

در روایت، عمل خالص، عملی دانسته شده كه انسان، در آن به امید مدح كسی نباشد و فقط خدا را در نظر داشته و رضای خداوند هدف نهایی او باشد. اگر رضای خدا را به دست بیاوریم،‌ رضایت مردم را نیز خواهیم داشت؛ امّا اگر رضایت مردم را جلب كنیم،‌ معلوم نیست خدا را داشته باشیم.

نیّت، برتر از عمل است. آن چیزی كه انگیزه انجام دادن كار می‌شود و از اهمّیت بسیاری برخوردار است، نیّت است. در دوران دبیرستان، معلّم فارسی به ما می‌گفت: «نماز بخوانید، فواید بسیاری دارد؛ برای نرمش كمر، خوب است! آیا می‌دانید در ساعات روز كه غالباً به صورت ایستاده هستیم قد ما كوچك می‌شود؟ آیا می‌دانید شب كه می‌خوابیم، درازتر می‌شویم؟ چون در روز، برخلاف شب، جاذبه زمین، ما را به سوی خود می‌كشد و ما كوتاه می‌شویم. وقتی صبح تا شب ایستاده‌اید، خون باید به همه جا از جمله مغز برسد. مغز، بیشتر از بخش‌های دیگر به خون نیاز دارد. وقتی به سجده می‌روید، خون به مغز می‌رسد و انسان سرحال می‌آید!» آیا این حقیقت نماز است؟ آری، وقتی انسان به سجده می‌رود، خون به سر می‌آید؛ ولی نماز بزرگ‌تر از این سخنان و درواقع، دل‌دادن به خداست. خداوند امر فرموده كه نماز بخوانیم و ما نیز می‌خوانیم. اگر برای مغز هم مفید باشد، چه بهتر!

در ادامه حدیث فوق كه آمده است: «آگاه باش كه نیّت، خود عمل است»، امام(علیه السلام)نیّت را جزء عمل به شمار می‌آورند و این نشان دهنده اهمیّت نیّت است. امام علی(علیه السلام) نیز همین دو ركعت نماز صبحی را كه ما می‌خوانیم، به جا می‌آورند ولی آن نماز به دنیا و هر آن چه در آن است، می‌ارزد. برای پیروزی اسلام، شمشیرهای بسیاری زده شد؛ امّا پیامبر (صلوات الله علیه و آله) می‌فرماید:

« ضَرْبَۀُ عَلِیَّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَۀِ الثَّقَلَیْنِ»6
ضربه شمشیر علی در روز خندق، از عباد جنّ و انس بهتر است.

برخی گمان می‌كنند ضربات آن حضرت بسیار محكم و كاری بوده است كه باعث این سخن  شده است؛ امّا آن حضرت نهایت كاری كه كردند، گردن طرف مقابل را زده یا پایش را قطع كرده‌اند؛ چگونه این از عبادات همه بهتر است؟ درباره انگشتری كه آن حضرت در نماز به فقیر دادند، برخی می‌گویند: «قیمت این انگشتر، خراج شامات بود؟! امام خمینی (ره) می‌فرمود: « اصلاً امام علی(علیه السلام)چنین انگشتری را در دست نمی‌كردند!»7  آیا آن امامی که لباس گران قیمت نمی‌پوشید، و وقتی می‌گفتند: چرا؟ می‌فرمود: «فقیرتر از ما هم هست»، چنین انگشتری در دست می‌كند؟ راوی می‌گوید: «من كودك بودم، با پدرم به نماز جمعه رفته بودم. امام علی(علیه السلام) وقتی خطبه نماز را می‌خواند، مدام دست خود یا لباسش را تكان می‌داد. گفتم: پدر، چرا آقا این ‌طور می‌كند؟ گفت: «ایشان همین یك قبا را دارد، صبح آن را شسته و تا این موقع خشك نشده است و آن را باد می‌زند كه خشك شود». آیا چنین كسی انگشتری در دست می‌كند كه بهایش به اندازه خراج شامات باشد؟!

بهتر بودن اعمال آن حضرت، به خلوص او برمی‌گردد. نیّت هیچ‌كس مثل او صادقانه نبوده است. امام سجّاد(علیه السلام) غبطه می‌خورد و می‌فرماید: «چه كسی می‌تواند مانند علی(علیه السلام)عبادت كند؟!» و به سبب نیّت خالص است كه فرموده‌اند: «اگر به قدر بال مگسی اشك از چشك كسی برای حسین(علیه السلام) سرازیر شد، خداوند گناهان او را می‌بخشد حتّی اگر به اندازه كف‌های روی آب دریا باشد».

در روایت دیگری آمده است: «گاهی از اوقات، ملائكه عملی را جزء كارهای خوب می‌نویسند؛ حتّی از آسمان اوّل و دوّم و همه صافی‌ها رد می‌شود، ناگهان گفته می‌شود كه آن عمل را برسرش بزنید؛ چون برای من نبوده».


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
60سخن حکیمانه ازبزرگان
نویسنده : فهیمه
تاریخ : شنبه 5 مهر 1393
60 سخـن حکیـمانه زیبا از بـزرگان
60 سخـن حکیـمانه زیبا از بـزرگان


1. بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست.
(حضرت علی علیه‌السلام)

۲. آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند. (مارتین لوتر‌کینگ)

۲. بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی.
(رودی)

۴. بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او.
(همیلتون)

۵. عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)

۶. چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است.
(امرسون)

۷. به نتیجه رسیدن امور مهم، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. (چاردینی)

۸. آنکه خود را به امور کوچک سرگرم می‌کند چه بسا که توانایی کارهای بزرگ را ندارد.
(لاروشفوکو)

۹. اگر طالب زندگی سالم و بالندگی می باشیم باید به حقیقت عشق بورزیم. (اسکات پک)

۱۰. زندگی بسیار مسحور کننده است فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست.
(دوما)

۱۱. دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. (اسکات پک)

۱۲. عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی.
(اسکات پک)

۱۳. ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)

۱۴. جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست.
(محمد حجازی)

۱۵. هنر، کلید فهم زندگی است. (اسکار وایله)

۱۶. تغییر دهندگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند.
(والترنیس)

۱۷. اگر زیبایی را آواز سر دهی، حتی در تنهایی بیابان، گوش شنوا خواهی یافت. (خلیل جبران)

۱۸. روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد.
(اسکات پک)

۱۹. در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی. (آرنت)

۲۰. برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو.
(یونک)

۲۱. شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)

۲۲. آدمی ساخته‌ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است.
(مترلینگ)

۲۳. اگر دریچه های ادراک را شسته بودند، انسان همه‌ چیز را همان گونه که هست می‌دید: بی‌انتها. (بلیک)

۲۴. برده یک ارباب دارد اما جاه‌طلب به تعداد افرادی که به او کمک می‌کنند.
(بردیر فرانسوی)

۲۵. هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. (فرانکلین)

۲۶. نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی.
(هیلزهام)

۲۷. هر قدر به طبیعت نزدیک شوی، زندگانی شایسته تری را پیدا می‌کنی. (نیما یوشیج)

۲۸. اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند.
(نیچه)

۲۹. زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست. (ورنر هفته)

۳۰. برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد.
(اشنباخ)

۳۱. تفکر در باب خوشبختی، عشق، آزادی، عدالت، خوبی و بدی، تفکر درباره‌ی پرسش‌هایی است که بنیاد هستی ما را دگرگون می‌کند. (ادگارمون)

۳۲. "عقلانیت باز" آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که "یکی" در "چند" است و "چند" در "یکی".
(ادگارمون)

۳۳. آرامش، زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)

۳۴. هیچ چیز در زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست.
(باخ‌من)

۳۵. تنها آرامش و سکوت سرچشمه‌ی نیروی لایزال است. (داستایوفسکی)

36. خداوندا مرا از کسانی قرار دِه که دنیاشان را برای دینشان میفروشند نه دینشان را برای دنیاشان.
(دکتر علی شریعتی)

۳۷. علت هر شکستی، عمل کردن بدون فکر است. (الکس‌مکنزی)

۳۸. من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم.
(سقراط)

۳۹. دانستن کافی نیست، باید به دانسته ی خود عمل کنید. (ناپلئون هیل)

۴۰. تمام محبتت را به پای دوستت بریز نه تمام اعتمادت را.
(حضرت علی علیه‌السلام)

۴۱. خداوند، روی خطوط کج و معوج، راست و مستقیم می‌نویسد. (برزیلی)

۴۲. تکامل و حرکت، مبنا و پیش فرض کل وجود است.
(انگلس)

۴۳. كسی كه دارای عزمی راسخ است، جهان را مطابق میل خویش عوض می كند. (گوته)

۴۴. بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم.
(جانسون)

۴۵. اگر می‌بینی کسی به روی تو لبخند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. (دیل کارنگی)

۴۶. شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد.
(سقراط)

47. قطعاً خاک و کود لازم است تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نه خاک است و نه کود (پونگ)

۴۸. ضعیف‌الاراده کسی است که با هر شکستی بینش او نیز عوض شود.
(ادگار‌ آلن‌پو)

۴9. لحظه ای که به کمال رسیدم و منور شدم، تمام هستی کامل و منور شد. (بودا)

۵۰. انسان باید از هر حیث چه ظاهر و چه باطن، زیبا و آراسته باشد.
(آنتوان چخوف)

۵۱. برای اداره كردن خویش، از سرت استفاده كن و برای اداره كردن دیگران، از قلبت. (دالایی لاما)

۵۲. تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید. پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند. (گراهام بل)

53. اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی. (ارد بزرگ)

54. اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر معنی نداشت.
(موریس مترلینگ)

55. ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم.
(شوپنهاور)

56. آنكه می تواند، انجام می دهد، آنكه نمی تواند انتقاد می كند.
(جرج برنارد شاو)

57. لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند. (دکتر علی شریعتی)

58. بیشترین تأثیر افراد خوب زمانى احساس مى شود كه از میان ما رفته باشند. (امرسون)

59. از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش. (آلبرت انیشتن)

60. پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی. (مهاتما گاندی)

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سخنان بزرگان و اندیشمندان در مورد دوست
نویسنده : فهیمه
تاریخ : شنبه 5 مهر 1393
همه محبتت را به پای دوستت بریز ولی همه اسرارت را در اختیار او نگذار. حضرت علی (ع)

اگر می‌خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید. کوروش بزرگ

ابله‌ترین دوستان ما، خطرناک‌ترین دشمنان هم هستند. سقراط

پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می‌کند. امیل فاگو

خدایا! مرا از دوستانم محافظت بفرما. چون می‌دانم چگونه خویشتن را در مقابل دشمنانم حفظ کنم! ولتر

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست، بلکه نشان نابودی زمان، به گونه‌ای گسترده است. ارد بزرگ

آن که از دشمن داشتن می‌ترسد، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت. هزلت

صفات هر کس مربوط به محسنات و نقایص اخلاقی دوستان اوست. کارلایل

هرگز بخاطر دوستت، از انجام وظیفه‌ای چشم مپوش. سن لانبر

دوست مثل پول، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان‌تر است. باتلر

دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین. اسکاروایلد

بعضی‌ها طوری هستند که دوستان‌شان هر قدر از آنها پایین‌تر باشند بیشتر دوست‌شان دارند. چترفیلد

همه کسانی که با تو می‌خندند دوستان تو نیستند.
ضرب المثل آلمانی


چیزی در جهان بهتر از دوست واقعی نیست. آکویناس

در دوستی درنگ کن، اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش.
سقراط

برای آنکه همواره دوستان‌مان را نگاه داریم بهتر است همواره فاصله و بازه‌ای میان خود و آنها داشته باشیم. ارد بزرگ

دوستان عبارت از خانواده‌ای هستند که انسان اعضای آن را به اختیار خود انتخاب کرده است. آلفونس کار

هیچ دوستی بهتر از تنهایی، برای اهل اندیشه نیست. ارد بزرگ

اگر سزاوار آن است که دوست با جزر زندگی‌ات آشنا شود، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد، زیرا چه امیدی است به دوستی که می‌خواهی در کنارش باشی، تنها برای ساعات و یا قلمرو مشخصی؟ جبران خلیل جبران

دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد. بزرگمهر

در روز عشاق برای دوستت کارتی بفرست و روی آن بنویس؛ از طرف کسی که فکر می‌کند تو بی نظیری. براون

خموشی در برابر بدگویی از دوستان، گونه‌ای دشمنی است. ارد بزرگ

دوست بجای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد. پل نرولا

بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شب‌هایت آرامش بخشد. جبران خلیل جبران

دوستان برای نخجیر دشمنان، چون تیر و پیکان‌اند. بزرگمهر

رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد. جبران خلیل جبران


هر بدی می‌توانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد و هر سری داری با دوستت در میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد. سعدی

هیچگاه هماورد و دشمن خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست؛ اوست که به تو انگیزه پیشرفت می‌دهد. ارد بزرگ

نـاتـوان ترین مردم کسی است که از یافتن دوست ناتوان است و ناتوان تر از او کسی است که دوستِ یافته را تباه گرداند.
حضرت علی (ع)

ارزش نگاه دوست را هنگامی پی می‌بری که در بند دشمن و بدسگالان باشی. ارد بزرگ

بهترین و حقیقی‌ترین دوستانم از تهی دستانند. توانگران از دوستی چیزی نمی‌دانند. موزارت

اگر می‌خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو. ارد بزرگ

دوست زمان احتیاج، دوست حقیقی است. ضرب المثل انگلیسی

دوست واقعی کسی است که دست‌های تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند. گابریل گارسیا مارکز

بیشتر بدبختی‌های ما قابل تحمل‌تر از تفسیرهایی است که دوستان‌مان درباره آنها می‌کنند. کولتون

از دشمن خودت یک بار بترس و از دوست خودت هزار بار. چارلی چاپلین

نشان دوست نیکو آن است که خطای تو بپوشد و رازت آشکار نکند. بوعلی سینا

بهترین وسیله دفع دشمنان، ازدیاد دوستان است. بیسمارک

من در جهان یک دوست داشته‌ام و آن خودم بوده ام! ناپلئون

دوستی که نومیدنامه می‌خواند، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد. ارد بزرگ


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

اسلام با در نظر گرفتن استعدادهای بالقوه آدمیان سعی در ارتقای جایگاه معنوی انسان‌ها در نزد خداوند دارد. این نوع نگرش در تمام دستورات ائمه و سفارش‌های دین اسلام نهفته است، بطوریکه با ارائه دستوراتی عینی و ملموس در رابطه با زندگی روزمره و امورات دنیوی انسان‌ها، جانب تعادل را پیش گرفته است و نه مانند برخی ادیان با جانب داری از امورات دنیایی، آخرت را رها کرده و نه با اساس قرار دادن آخرت، ریاضت‌گرایی دنیایی را پیش گرفته است.

شوخی و طنز یکی از ویژگی های رفتار آدمی است که هم می تواند به عنوان یک قابلیت مورد استفاده قرار گیرد و هم می تواند به عنوان یکی از اخلاقیات ناپسند جلوه کند.

بپرهیز از شوخی!

امیرالمومنین علی(ع) می فرمایند: «بپرهیز از شوخی و بازی و مزاح و خنده و سخنان بی فایده و باطل.» (۱)

چاشنی کارهای جدی کمی شوخی!

و در جایی دیگر می فرمایند: «أعقل الناس من غلب جده هزله و استظهر على هواه بعقله‏»؛ عاقل‌ترین مردم کسی است که کارهای جدی او برشوخی‌اش غالب باشد و کمک گیرد از عقل خود برای غلبه بر هوا و خواهش خود. (۲)

در واقع حضرت می فرمایند اگر می خواهید در زمره انسان‌های عاقل به‌شمار آیید، باید کارها و امورات جدی شما بر شوخی و خنده شما پیشی گیرد. حضرت در این گفتار ما را از شوخی منع نمی‌کنند بلکه می‌گویند سعی کنید در کنار کارهای جدی زندگی‌تان کمی شوخی چاشنی کنید نه این که در کنار شوخی و خنده کمی کار جدی چاشنی کنید!

همان طور که در قسمت های پیشن بیان شد اسلام در زمینه شوخی و خنده نیز، جانب اعتدال را رعایت می‌کند و متذکر می‌شود شوخی در حد اعتدال و کم آن مطلوب است، اما اگر از حد گذشت؛ نتایجی در پی دارد که قابل جبران نیستند و تا مدت ها باید به دنبال خلاصی از مشکلات ایجاد شده ناشی از آن باشید.

مضرات شوخی بی جا و بسیار

۱. یاد مرگ مرا از شوخى‏ و کارهاى بیهوده باز مى‏دارد!

علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: «آگاه باشید! به خدا سوگند که یاد مرگ مرا از شوخى‏ و کارهاى بیهوده باز مى‏دارد.» (۳)

حضرت در این سخن شوخی کردن را در زمره بسیاری از کارهای بیهوده و بی ثمر قرار می دهند که انسان را از یاد آخرت غافل می‌کند. گاهی اوقات انسان آن قدر در شوخی و خنده‌های بی مورد زیاده‌روی می‌کند که دیگر جایی برای توجه به خداوند در دل آن‌ها باقی نمی‌ماند. در واقع شوخی بسیار مانند خنده زیاد دل را می‌میراند.

۲. «مردى شوخى‏ نکرد، جز آنکه پاره‏اى از عقل خود را بیرون انداخت.» (۴)

۳. «غلبه کردن شوخی در انسان تصمیم جدی او را در کارها باطل کند.» (۵)

۴. «شوخی بسیار نشانه نادانی است.» (۶)

۵. «مزاح و شوخی سبب جدایی است و کینه در پی دارد.» (۷)

۶. «آفت هیبت و شکوه انسان مزاح و شوخی است.» (۸)

۷. «کسی که شوخی بسیار کند، وقار و سنگینی او کم شود.»(۹)

۸. «کسی که شوخی کند او را سبک شمارند.»(۱۰)

اما جدای از مضرات شوخی زیاد برای شخصیت و تعالی روحی انسان، شوخی می‌تواند در بسیاری از موارد مفید باشد. هرچند که شاید تشخیص جایگاه شوخی به‌جا کار سختی باشد، اما شوخی درست و به موقع خالی از فایده نیست.

موقعیت و جایگاه شوخی

نکته ای که همیشه باید در شوخی کردن مد نظر داشت موقعیت و جایگاه آن است. آیا واقعا فضا و موقعیت ظرفیت شوخی ما را دارد؟ یا شوخی کردن در این فضا باعث سبک مغز جلوه کردن ما می‌شود؟ اما اگر شوخی همراه با نکاتی ظریف باشد قطعا تبعات فوق را در پی نخواهد داشت. در بسیاری اوقات انسان‌ها در شوخی بر ارزش‌های اخلاقی پای نهاده و با شوخی یکدیگر را به تمسخر می‌گیرند و با بیان خلقیات منفی افراد حاضر، بذر کینه می‌کارند.

گاهی اوقات نیز افراد در شوخی های خود ادب را لحاظ نمی‌کنند و این شوخی وقار و متانت آنها را خدشه‌دار می‌کند.

حربه‌ای مفید برای ایجاد روابط دوستانه و محبت آمیز

اما اگر این شوخی برای تلطیف فضا و ملازم با اخلاقیات و رعایت ادب و بدون تمسخر گرفتن افراد باشد؛ فواید بسیاری هم به دنبال خواهد داشت. شوخی می‌تواند یکی از حربه‌های مفید برای ایجاد روابط دوستانه و محبت آمیز باشد. انسان‌ها می‌توانند با شوخی‌های خود سنگینی فضا را بشکنند و روابط را نزدیک‌تر سازند.

از عوامل مهم موفقیت سخنرانان

شوخی می تواند یکی از عوامل مهم موفقیت سخنرانان باشد. وقتی خستگی و بی حوصلگی در مخاطب سرایت کرده و روحیه خواب آلودگی در همه محیط نشت یافته است؛ یک شوخی کوچک می‌تواند محیط را برای ادامه سخنرانی فراهم‌تر کند. نکته‌ای که بسیاری از سخنرانان از آن غفلت می‌کنند و بازدهی سخنان خود را پایین می‌آورند.

در نتیجه می توان گفت در شوخی کردن باید حد اعتدال را رعایت نمود تا از مضرات بی شمار آن در امان بود و از فواید آن بهره‌مند گردید.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عاقبت فراموشی خدا...
نویسنده : فهیمه
تاریخ : شنبه 5 مهر 1393
برخی از انسان‌ها چون آیات خدا، فرامین او، پیامبران و ائمّه(علیه السلام) را فراموش می‌کنند، خودشان نیز به فراموشی سپرده می‌شوند و این فراموش شدن نه تنها در آخرت که در دنیا نیز دامن ایشان را می‌گیرد.
 

برخی از گناهکاران در روز قیامت کور محشور می‌شوند. ایشان از خداوند می‌پرسند:

قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِیرًا1

«پروردگارا! چرا نابینا محشورم كردی؟! با آن که بینا بودم

آنها در پاسخ سؤال خود این‌گونه می‌شنوند:

قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذَلِكَ الْیَوْمَ تُنسَى2

«آن گونه كه آیات من برای تو آمد، و تو آنها را فراموش كردی، امروزنیز تو فراموش خواهی شد

آری، برخی از انسان‌ها چون آیات خدا، فرامین او، پیامبران و ائمّه(علیه السلام) را فراموش می‌کنند، خودشان نیز به فراموشی سپرده می‌شوند و این فراموش شدن نه تنها در آخرت که در دنیا نیز دامن ایشان را می‌گیرد؛ سندی بن محمّد می‌گوید گروهی به دنبال امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌رفتند، پیروان شماییم؟ حضرت فرمود: «چرا نشانی پیروان خود را در شما نمی‌بینیم؟!» 3.

حضرت یوسف(علیه السلام) از آن جوان‌های غیور بود. انسان غیرتمند، زنا نمی‌کند. زلیخا می‌خواست یوسف(علیه السلام) را به دام اندازد. چهل در را پشت هم قفل کرد و از او تقاضای گناه کرد: وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ4  حضرت یوسف(علیه السلام) دید زلیخا پارچه‌ای روی چیزی انداخت. پرسید: این چه بود؟ زلیخا گفت: این بت و معبود من است. یوسف(علیه السلام) فرمود: «پس من معبود خود را چه کنم؟ چطور چشمان خدا را ببندم؟ من نمی‌توانم چشم خدایم را ببندم»؛ بنابراین یوسف(علیه السلام) پا به فرار گذاشت. او را به زندان انداختند. زندان برای او گواراتر از گناه کردن بود. در زندان با دو نفر آشنا شد. یکی از آنها نانوا و دیگری هم مسئول می‌گساری شاه بود. نانوا خواب دید که بر سرش مقداری نان است و پرندگان نان روی سرش را بردند. دیگری هم خواب دید مشغول شراب‌گیری است. حضرت یوسف(علیه السلام) به ساقی فرمود:

یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّیْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِیَ الأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ 5
تو به سقایت شراب می‌روی.
امّا قول بده وقتی آزاد شدی، سفارش مرا به پادشاه بنمایی!

وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِی عِندَ رَبِّكَ 6
نزد شاه از من یاد بکنی.

به دیگری فرمود:
وَأَمَّا الآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّیْرُ مِن رَّأْسِهِ 7
تو را به دار می‌زنند و آن‌قدر می‌مانی که پرنده‌ها می‌آیند و مغزت را می‌خورند.

خواجه عبدالله انصاری(ره) می‌گوید: حضرت یوسف(علیه السلام) دوازده سال بیشتر از آنچه خداوند پیش از آن برایش مقّدر کرده بود، در زندان ماند؛ چرا که دوازده حرف از غیر خدا بر زبان آورد.  آن دوازده حرف این بود که اگر نجات یافتی، پیش پادشاه سفارش مرا هم بکن.( اذْكُرْنِی عِندَ رَبِّكَ)  اتفاقاً آن فرد هم یادش رفت که پیغام او را به شاه برساند!.

بین اهل معنا مشهور است که:
«کِلُّ ما شَغَلَکَ عَن ذِکرِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُکَ»؛8
هر چه تو را از یاد خدا باز دارد، بت توست.
هیچ چیز نباید ما را از یاد خدا غافل کند. اگر از یاد او غافل نشویم، همیشه درست حرکت خواهیم کرد. در این‌باره باید به یکدیگر تذکّر دهیم. ذکر بسیار خوب است و قرآن خود نیز ذکر است و در آن آمده است:

فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ 9؛
پس یادآوری کن وتذکّر ده.
باید به انسان یادآوری کرد که پیش از اینکه به این دنیا بیاید، درجای دیگری بوده و به او چیزهایی نشان داده شده است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
18توصیه های برای بهترزندگی کردن
نویسنده : فهیمه
تاریخ : شنبه 5 مهر 1393

 

بدانید که بهترین رابطه، آن موردی است که در آن عشق شما فراتر از احتیاج شما به یکدیگر می‌باشد.

بعضی وقتها ما احتیاج  به یک پند داریم. بهترین مکان, برای پیدا کردن این پندها، خواندن توصیه‌های افراد معروف می‌باشد. Dalai Lama همواره روی من تاثیری داشته است. امیدوارم قوانین او نیز روی شما اثر بگذارد. در زیر چند تا از قوانین او را می خوانیم

1 – توجه داشته باشید که عشق و پیروزی بزرگ، ریسک بزرگ را به همراه دارد.
2 – وقتی که چیزی را از دست می‌دهید، درس گرفتن را فراموش نکنید.
3 – ۳ تا R را به یاد داشته باشید: Respect for self (احترام به خود)، Respect for others (احترام به دیگران)، Responsibility (احساس مسئولیت).
4 – به خاطر داشته باشید که هم نرسیدن به آنچه که می‌خواهید، یک شانس می‌باشد.
5 –  قوانین را یاد بگیرید.ش
6 – اجازه ندهید یک بگو و مگو و مشاجره لفظی، رفاقت شما را بر هم بزند.
7 – زمانی که متوجه اشتباهات خود شدید، فورا آنها را تصحیح کنید.
8 – اوقاتی را در روز، تنها سپری کنید.
9 – از تغییرات با آغوش باز پذیرایی کنید، اما اجازه ندهید ارزش‌ها از بین بروند.
10 – به خاطر داشته باشید که گاهی سکوت بهترین پاسخ است.
11 – خوب و با افتخار زندگی کنید. که در زمان پیری از گذشته خود با افتخار نام ببرید.
12 – شالوده زندگی شما باید محیطی مملو از عشق و دوستی باشد.
13 – در زمان مخالفت با افرادی که دوست دارید، به موقعیت حال فکر کنید، نه به گذشته‌ها.
14 – علم خود را به دیگران بیاموزید. با این کار جاودانه می‌مانید.
15 – با مردم خوش رفتار باشید.
16 – سالی یک بار به جاهایی که تا حالا نرفته اید، بروید.
17 – بدانید که بهترین رابطه، آن موردی است که در آن عشق شما فراتر از احتیاج شما به یکدیگر می‌باشد.

18 – موفقیت خود را مورد بررسی قرار بدهید، ببینید چه چیزهایی را برای رسیدن به آن از دست داده اید.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
19روش برای شاد زیستن
نویسنده : فهیمه
تاریخ : شنبه 5 مهر 1393
1-  –  در مواقعی که با محبوب خویش مجادله می‎کنی و از او گله داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایه‎های قدیم نگیر.
 
2-  وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.
 
3- این سه میم را از همواره دنبال کن:
* محبت و احترام به خود را
* محبت به همگان را
* مسؤولیت‎پذیری در برابر کارهایی که کرده‎ای
 
4- به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می‎جویی، گاه اقبالی بزرگ است.
 
5- اگر می‎خواهی قواعد بازی  را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.
 
6- به خاطر یک مشاجره‎ی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.
 
7-  وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده‎ای، گام‎هایی را پیاپی برای جبران  آن خطا بردار.
 
8-  بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.
 
9-  چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزش‎های خود را به‎سادگی در برابر آنها فرومگذار.
 
10-  به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.
 
11-  شرافتمندانه بزی؛ تا هرگاه بیش‎تر عمر کردی، با یادآوری  زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.
 
12-  زیرساخت زندگی شما، وجودجوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.
 
13- به خاطر داشته باش که عشق‎های سترگ و دستاوردهای عظیم، به خطر کردن‎ها و ریسک‎های بزرگ محتاج‎اند.
 
14-   دانش خود را با دیگران درمیان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.
 
15-  با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.
 
16-  سالی یک بار به جایی برو که تا کنون هرگز نرفته‎ای.
 
17-  بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شمابه هم سبقت گیرد.
 
18-  وقتی می‌خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست داده‎ای که چنین موفقیتی را به دست آورده‎ای.
 
19-  در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
امر به معروف به شیوه امام علی
نویسنده : فهیمه
تاریخ : پنج شنبه 20 شهريور 1393

امیرمومنان علی علیه السلام، در نامه ای (نامۀ 45 نهج البلاغه) که به سبب ملامت خطای یکی از فرماندارانش نوشته اند، به شیوه ای هنرمندانه دنیا را به او نشان می دهند. ایشان به عثمان ابن حنیف انصاری یاد می دهند که دنیا را در مقابل خود حاضر ببیند و با او اینگونه صحبت کند:
"اى دنیا از من دور شو!
مهارت را بر پشت تو نهاده، و از چنگالهاى تو رهایى یافتم،
و از دامهاى تو نجات یافته، و از لغزشگاه هایت دورى گزیده ام،
كجایند بزرگانى كه به بازیچه هاى خود فریبشان داده اى؟
كجایند امت هایى كه با زور و زیورت آنها را فریفتى؟ كه اكنون در گورها گرفتارند! و درون لحدها پنهان شده اند.
 
اى دنیا به خدا سوگند!
اگر شخصى دیدنى بودى، و قالب حس كردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مى كردم،
به جهت بندگانى كه آنها را با آرزوهایت فریب دادى، و ملتهایى كه آنها را به هلاكت افكندى،
و قدرتمندانى كه آنها را تسلیم نابودى كردى، و هدف انواع بلاها قرار دادى كه دیگر راه پس و پیش ندارند،
 
اما هیهات!
كسى كه در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط كرد، و آن كس كه بر امواج تو سوار شد غرق گردید،
كسى كه از دامهاى تو رست پیروز شد،
آن كس كه از تو به سلامت گذشت نگران نیست كه جایگاهش تنگ است، زیرا دنیا در پیش او چونان روزى است كه گذشت.
 
از برابر دیدگانم دور شو،
سوگند به خدا، رام تو نگردم كه خوارم سازى، و مهارم را به دست تو ندهم كه هر كجا خواهى مرا بكشانى، به خدا سوگند، سوگندى كه تنها اراده خدا در آن است،
چنان نفس خود را به ریاضت وادارم كه به یك قرص نان، هرگاه بیابم، و به نمك به جاى نان خورش قناعت كند،
و آنقدر از چشم ها اشك ریزم كه چونان چشمه اى خشك درآید، و اشك چشم پایان پذیرد.
آیا سزاوار است كه چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا كردن به آغل رو كنند، و على نیز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت كند؟
چشمش روشن باد!
كه پس از سالیان دراز، چهار پایان رهاشده، و گله هاى گوسفندان را الگو قرار دهد!!
خوشا به حال آن كس كه مسوولیتهاى واجب را در پیشگاه خدا به انجام رسانده، و در راه خدا هرگونه سختى و تلخى را به جان خریده، و به شب زنده دارى پرداخته است،
و اگر خواب بر او چیره شود بر روى زمین خوابیده، و كف دست را بالین خود قرار مى دهد، در گروهى كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته، و لبهایشان به یاد پروردگار در حركت و با استغفار طولانى گناهان را زدوده اند. (آنان حزب خداوندند، و همانا حزب خدا رستگار است.)"
 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
۱۰خصلت برای کامل شدن عقل مسلمان
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «نقش تقوا در اخلاق» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*تقوا؛ اسّ و اساس بندگی پروردگار عالم

بیان کردیم: در باب بندگی، پروردگار عالم، انسان را با کرامت و بزرگواری خودش، کریم کرد، «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ» و بیان شد: نمی‌توانیم کریم شویم، إلّا به تقوا، «لَا کَرَمَ‏ کَالتَّقْوَى‏».

لذا اگر انسان بفهمد اسّ و اساس برای بندگی پروردگار عالم، همین تقواست؛ آن‌وقت است که دیگر همه مطالب برای متّقی معلوم می‌شود. طوری که بیان فرمودند: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین‏» ، «ذلِکَ»، تمام آنچه که در کتاب از اسرار هست، برای متّقی معلوم می‌شود و به واسطه این تقوا، هدایت پیدا می‌کند - نکته بسیار مهمّی است -

لذا وقتی این حال برای انسان پیش آمد، می‌فهمد که اگر حتّی عالم را هم (به صورت ظاهر) بخواهد در تسخیر در بیاورد، راهش تقواست و انسان به هیچ جایی نمی‌تواند برسد إلّا به تقوا.

*خشنودی از مدح شدن در نزد دیگران و دوری از عقل و حکمت!

آن‌ وقت است که باید دنبال مطالبی باشد که اوّلاً درک تقوا و ثانیاً مراقبه است که اگر این‌ طور شد، دیگر برنده است و پروردگار عالم هم به قدری به انسان، لطف دارد که آنچه که به نام تکلیف بما هو تکلیف، برای انسان قرار داده می‌شود، همه این‌ها عامل رشد خود بشر می‌شود و یکی از همین تکالیف، مراقبه است.

چون وقتی انسان، مراقبه کند؛ دیگر حتّی لحظه‌ای غفلت او را فرا نمی‌گیرد و به تعبیر اولیاء الهی تقوا در درون او، تجلّی پیدا می‌کند. طوری است که انسان عاقل (عجیب است! مولی‌الموالی(ع)، لفظ عاقل را آوردند) چون مراقب هست و خودش می‌داند قضیّه چیست، حتّی مدح را هم نمی‌پسندد.

امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «أیُّها النّاسُ، اعلَموا أنّهُ لیسَ بعاقِلٍ مَنِ انزَعَجَ مِن قَولِ الزُّورِ فیهِ، و لا بحَکیمٍ مَن رَضِیَ بثَناءِ الجاهِلِ علَیهِ»، ای مردم! بدانید و آگاه باشید: کسی که از سخن ناحقّ و دروغی که در مورد خودش گفته می‌شود، خوشش بیاید، عاقل نیست.

چون چنین کسی در باب مراقبه، مواظب است. گاهی خود نفس، ما را مدح می‌کند، نه دیگری! مهم این است. مدح دو حال دارد، یک حال این است که دیگران ما را مدح می‌کند و خطر دارد. یک حال هم این است که نفسمان، ما را مدح می‌کند. اینکه اولیاء مدام از مراقبه می‌گویند، به همین خاطر است. نفس چه می‌گوید؟ می‌گوید: الحمدلله اهل نماز هستی! الحمدلله اهل روزه هستی! الحمدلله اهل کار خیر هستی! الحمدلله دست دیگران را گرفتی! الحمدلله تا حالا، خدمات خیلی خوبی داشتی! و ...؛ یعنی با این الحمدلله گفتن، ما را فریب می‌دهد. لذا این، سخن ناحقّ است که اگر انسان، این مدح نفس را بپذیرد، معلوم است دیگر عاقل نیست، «أنّهُ لیسَ بعاقِلٍ».

بعد هم حضرت فرمودند: «و لا بحَکیمٍ مَن رَضِیَ بثَناءِ الجاهِلِ علَیهِ»، معلوم است کسی که به ثنای جاهل، دل خوش باشد؛ خردمند نیست و از حکمت بویی نبرده است و کدام جهلی بالاتر از نفس دون است؟!

لذا اینکه اولیاء خدا هیچ موقع از خودشان راضی نبودند (منظور، از خود راضی بودن نیست، یعنی از عملشان راضی نبودند)، برای این بود که می‌ترسیدند یک لحظه نفس دون، ثنای آن‌ها را کند. تا عملی را انجام می‌دادند، بلافاصله می‌گفتند: اوّلاً معلوم نیست که این عمل، به سرانجام برسد. ثانیاً معلوم نیست پروردگار عالم آن را پذیرفته باشد؛ چون اصل این است که او بپذیرد.

مورد اوّل که در مورد به سرانجام نرسیدن عمل بود؛ یعنی امکان دارد بعد از این، نعوذبالله گناهی کنم و این عمل را از بین ببرم. کما اینکه در باب ذکر هم بیان کردیم که پیامبر(ص) فرمودند: هر لااله‌إلّاالله که می‌گویید، یک در ختی برای خود در بهشت، غرس می‌کنید؛ گفتند: یا رسول‌الله! چقدر عالی است! حضرت فرمودند: امّا چقدر سخت! چون اگر گناه کنید، گناه شما، حکم آتش را دارد و یک‌ باره همه آن باغی را که درست کردید، آتش می‌زند!

لذا اولیاء می‌ترسند و می‌گویند: اوّلاً معلوم نیست که آخر عمل به کجا می‌رسد. ثانیاً می‌گویند: از کجا بدانم پروردگار عالم آن را قبول کرده است. اینکه خودم از عمل خودم خوشم بیاید، مهم نیست. اینکه دیگران از من تعریف و تمجید کنند و به من بارک‌الله بگویند و صدآفرین به من بدهند، به درد نمی‌خورد. کارت صدآفرین و ... برای بچّه‌ها بود و به آن‌ها می‌دادند (حالا نمی‌دانم هنوز هم هست یا خیر). امّا موقعی که عندالله، مهر قبولی خورد و توانستم تا آخر عمرم، آن را حفظ کنم؛ این، مهم است.

*هر کس تو را مدح کند، سر تو را بریده!

اولیاء خدا فرمودند: جاهل‌ترین جهّال، نفس امّاره است. لذا کسی که به خودش، عملش، فعلش و ... راضی است، معلوم است که به جاهل‌ترین جهّال؛ یعنی نفس دون، تن داده است. گفته: بارک‌الله، عجب کارهایی می‌کنی و ... . لذا کسی که اهل مراقبه باشد، از مدح نفس می‌ترسد.

برای همین است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «مَن مَدَحَکَ فَقَد ذَبَحَکَ»، هر کس تو را مدح کرد، بدان («فاء» معانی مختلفی دارد و یک معنای آن در باب حروف، به معنی تحقیق است. حالا بر سر «قد» که خودش تحقیقیّه است، آمده؛ یعنی التحقیق مع التحقیق. اگر از بعد ادبی آن هم دور شویم، به تعبیر عامیانه، «فقد» یعنی مو لای درز آن نمی‌رود) که سر تو را بریده است. اگر هم نفس دون، انسان را مدح کند، دیگر تمام است.

*کد اساسی مراقبه

پس اگر بخواهیم مراقبه کنیم، اوّل قضیّه، این است که جدّی اجازه ندهیم نفس حرکت کند.یعنی حالا که پروردگار عالم از باب اعجازش، هم تقوا و هم فجور را در ما قرار داده، «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»، نگذاریم نفس دون ما را به فجور بیاندازد. یکی از راه‌های آن هم همین است که انسان فکر نکند کسی شده است.

بارها این جمله را بیان کردیم و باز هم بیان می‌کنیم؛ چون هر چه تکرار شود، کم است و آن، این است که هر کس، ولو به لحظه‌ای تصوّر کند، کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست! لذا عزیزان من! این جمله را در روز چند بار برای خودتان تکرار کنید، اگر با تأمّل تکرار کنید، برنده‌اید.

نفس دون همین حال را برای انسان ایجاد می‌کند که تو تصوّر کنی کسی شده‌ای! لذا اسّ و اساس مراقبه، در مراقبه از نفس است که اجازه ندهیم نفس، ما را از خودراضی بار بیاورد.

*چه کنیم که از اعمال خوب خودمان، خوشمان نیاید؟

آن‌ وقت اگر این‌طور شود، چه؟ اگر خیر انجام دهد، چه؟ اگر همه کارهای او خوب بود، چه؟ بالاخره بشر، یک تشویقی می‌خواهد. کار خوب در انسان، فرح و شادی می‌آورد و این، عیبی ندارد. روایت هم گاهی بیان می‌فرمایند که انسان باید از کار خوب، خوشش بیاید و از کار بد، بدش بیاید. حتّی وقتی نعوذبالله عمل زشتی انجام داد و بعد از آن، خودش از خودش متنفّر شود، نشانه ایمان اوست. چون بعد از عمل، شیطان دیگر کار خود را انجام داده و او را فریب داده، لذا کنار می‌رود، امّا آن کسی که هنوز به تعبیر روایات، قسیّ‌القلب نشده، حالش، حال عجیبی است و از خودش بدش می‌آید و با خودش دعوا دارد و می‌گوید: خاک بر سرت! این چه عمل زشتی بود که انجام دادی؟! آیا تو هم آدم هستی و ...؟! لذا اولیاء خدا می‌گویند: این، نشانه لطف خدا به اوست.

پس انسان از عمل خوب خوشش می‌آید، حالا باید چه کار کند؟! چون شما از طرفی می‌گویید: اگر از عمل خوب خوشت آمد، شاید نفس دون تو باشد که دارد تو را مدح می‌کند، فریب می‌دهد و غافل می‌کند که دیگر مراقبه نداشته باشی و می‌خواهد تو را ذبح کند؛ پس چه کار کند؟!

اولیاء الهی یک نسخه دادند، می‌گویند: در کارهای نیک، همه را تکلیف بدان. یعنی تکلیف، این نیست که انسان، فقط نماز بخواند و روزه بگیرد و بگوید: من چون نماز می‌خوانم و روزه می‌گیرم، تکلیفم را انجام دادم. حتّی اگر به دیگران کمک می‌کند، این را تکلیف الهی بداند و بگوید: من تکلیفم را انجام دادم و هنری نکردم. پروردگار عالم به من مرحمت کرد و مطلبی را به من داد، امّا از آن طرف هم بیان فرمود: نشانه‌های متّقین عالم، این است که انفاق می‌کنند؛ پس من هم که انفاق کردم، تکلیف خودم را انجام دادم. چون من عبد خدا هستم و بناست بین فجور و تقوا، تقوا را برگزینم و متّقی شوم.

پس اگر فلان عمل را انجام دادم و دست کسی را گرفتم، تکلیفم بوده و هنری نکردم. اگر این دید را داشته باشیم، دیگر این مطلب انسان را قلقلک نمی‌دهد که تو هم کار خوب بلد هستی و ... . لذا باید بگوید: تو خیلی هنر نکردی! فقط تکلیفت را انجام دادی! اگر این‌طور باشد دیگر منتظر نیستی که هم نفست و هم آن کسی که برایش کاری انجام دادی، از تو تشکّر کنند.

*اگر از همسرت تشکّر نکنی، شکر خدایت هم پذیرفته نیست!

البته بیان فرمودند: ما در قبال نعمتی که به ما داده می‌شود، باید تشکّر کنیم، حضرت ثامن‌الحجج، آقا علی‌بن‌موسی‌الرّضا(ع) فرمودند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللّه عَزَّوجلَّ» . آن کسی که از شخصی که باعث شده نعمتی به او داده شود، تشکّر نکند؛ از پروردگار عالم هم تشکّر نکرده است! لذا نباید بگوییم: وظیفه‌اش بوده که به من کمک کرده، بلکه باید از او تشکّر کنیم. وقتی به من خدمت‌رسانی کرده، قرض داده و ... باید تشکّر کنم و صحیح نیست که بگویم: داشته و داده، بلکه باید قدردان او باشم.

لذا وقتی کسی دست شما را گرفته و یا وقتی در مسافرت بودید، از خانه شما نگه‌داری کرده و ...، باید از او تشکّر کنید. حتّی از همسرتان هم وقتی که غذا پخته، تشکّر کنید و نگویید: وظیفه‌اش است! او که خانه بوده، مگر می‌خواست چه کار کند؟! طلبکار نباش، تشکّر کن. اگر کسی در خانه، از همسر و دخترش که غذا پختند و یا پسرش که رفته نان خریده و آورده و ...، تشکّر نکند؛ (این، از باب تشویق نیست، بلکه از باب تکلیف است) تشکّرش از خدا هم پذیرفته نخواهد بود.

انسان قبل از غذا باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و به نام پروردگار عالم، دست به طعام ببرد و در آخر هم باید الحمدلله ربّ العالمین بگوید و با شکر نعمت پروردگار عالم از سر سفره بلند شود. یکی از اولیاء الهی می‌فرمود: وقتی سر سفره می‌نشینید، بلند بسم الله الرحمن الرحیم بگویید. شاید کسی بدش بیاید و بگوید: ما خودمان انجام می‌دهیم! امّا ایشان می‌گفتند: عیبی ندارد، نگران حرف آن‌ها نباشید، شاید یک کسی سر سفره یادش رفته باشد و همین که شما بلند بسم الله الرحمن الرحیم می‌گویید، او یادش بیاید و بگوید. لذا شما در ثواب او شریک می‌شوید و عامل می‌شوید که طعام بدون بسم الله نخورد.

لذا باید بدانیم: در خوردن طعام بدون بسم الله و یا انجام هر کاری بدون ذکر پروردگار عالم - که إن‌شاءالله به موقع بحث آن را بیان می‌کنیم - شیطان نفوذ پیدا می‌کند! پس خطر است. به تعبیری بسم الله الرحمن الرحیم، خودش، حصن حصین است! لذا آغاز هر کاری با بسم الله الرحمن الرحیم، سبب می‌شود که آن کار را در یک حصن حصین قرار دهیم و این، یک نکته است.

لذا طعام را با نام خدا آغاز کرده و در آخر هم با گفتن الحمدلله رب العالمین، از خدا تشکّر کرده و شکر نعمت را به جا می‌آوریم. امّا اگر این‌ها را بگویی، ولی از همسرت که طعام را خریده، درست کرده و بر سر سفره آورده، تشکّر نکنی، آن تشکّر از خدا هم هیچ سودی برایت نخواهد داشت!

همان‌طور که بیان کردم: این مطلب، تشویقی نیست، تکلیفی است. حالا کسی می‌خواهد این مطلب را باور کند یا نکند، من دارم تکلیفم را انجام می‌دهم و این مطلب را بیان می‌کنم. شاید برای بعضی‌ها ثقیل باشد که این حرف را بشنوند. شاید بگویند: یعنی چه؟! من همیشه بسم الله می‌گویم و لطف خدا هم شامل حالم شده و عادت دارم که بعد از غذا هم خدا را شکر می‌کنم و الحمدلله می‌گویم؛ حالا چون از همسر یا پدر و مادر و ... تشکّر نکردم، شکر خدا را هم انجام ندادم؟! اولیاء خدا بیان فرمودند: بله، آن شکر خدا برای شما ثبت نمی‌شود!

*دید تکلیفی داشتن به اعمال و عدم انتظار برای تشکّر!

پس ببینید چقدر این تشکّر در قبال خوبی‌های دیگران چقدر مهم است. امّا از آن طرف هم اگر کسی منتظر تشکّر بود، در حقیقت معلوم می‌شود احساس تکلیف نکرده است.

لذا عزیزان! سعی کنیم زیرک و کیّس باشیم، «المؤمن کیّس». شما خواهر گرامی! وقتی غذا درست می‌کنی، درست است که از روی عشق و محبّتت به فرزندان و همسرت هست، امّا یک طور دیگر بگو، بگو: خدایا! من از باب تکلیف انجام می‌دهم. یعنی وقتی من در خانه هستم و گرسنه‌ای به خانه می‌‌آید، تکلیف خودم می‌دانم که او را سیر کنم و نیاز به تشکّر آن‌ها ندارم.

البته آن‌ها باید تشکّر بکنند، همان‌طور که حضرت فرمودند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللّه عَزَّوجلَّ»، امّا شما منتظر تشکّر آن‌ها نباشید و بگویید: تکلیف است.

اگر این مطلب که با دید تکلیفی به همه کارها نگاه کنیم، در وجود همه ما ملکه شد؛ معلوم است تا نفس، ما را قلقلک داد که ببین! تو چقدر کارهای خوب می‌کنی؛ عقلمان می‌گوید: من تکلیفم را انجام دادم و خیلی هنر نکردم - این، خودش نسخه است -

پدر باید بگوید: وظیفه‌ام است که به فرزندم کمک کنم و دست او را بگیرم. فرزند هم باید بگوید: برّ به والدین آیه قرآن است و من وظیفه‌ام است که به پدر و مادر، نیکی کنم و این، تکلیف الهی است. لذا دیگر نمی‌گوییم: شما من را دوست ندارید، چطور آن خواهرها و برادرهایم هیچ کاری نمی‌کنند، امّا من با اینکه این همه کار انجام می‌دهم، هیچ تشکّری از من نمی‌کنید؟! بلکه می‌دانیم که داریم وظیفه خود را انجام می‌دهیم.

برّ به والدین، برای من، تکلیف است. پس نیاز به اینکه پدر و مادرم به من توجّه کنند، ندارم. من تکلیفم را انجام می‌دهم.

پدر و مادر هم همین‌طور هستند، باید بگویند: ما داریم تکلیف خود را انجام می‌دهیم. اگر فرزند هم برّ به والدین داشته باشد، قدر آن‌ها را بداند، مؤدّب باشد و ...؛ خودش رشد می‌کند و توفیقات خواهد داشت. امّا اگر هم قدردان نبود، مهم نیست، مهم این است که من تکلیف خودم را به درستی انجام بدهم.

همسر به همسر هم این‌طور باشد یا در جامعه مدیر به کارمند، یا کارمند به مدیر هم با این دید نگاه کند. همسایه به همسایه هم همین‌ طور باشد، بگوید: من باید حقّ همسایگی خود را به جا بیاورم، حالا وقتی همسایه‌ام حقّ همسایگی را به جا نیاورد، نباید بگویم: چون او حقّ من را رعایت نکرده، من هم حقّش را پایمال می‌کنم، بلکه باید بدانم که من باید تکلیف خودم را انجام دهم. در غیر این صورت، معلوم است که من منتظر مدح بودم و نفسم من را قلقک می‌داد. لذا باید بگویم: من تکلیفم را انجام دادم، حالا مهم نیست که همسایه‌ام این کار را انجام می‌دهد یا خیر.

پس این نگرش را که اولیاء خدا فرمودند، باید در زندگی خود پیاده کنیم و به تعبیر امروزی‌ها با این عینک نگاه کنیم. آن‌ وقت معلوم است یکی از خصایص آن، این می‌شود که انسان، آرامش می‌گیرد. چون وقتی بدانم تکلیفم را انجام دادم، آرام می‌شوم. امّا اگر احساس توقّع ‌کنم که چرا فلانی این‌طور نکرد، حتّی در بین خانواده هم دعوا می‌کنم و طلبکار می‌شوم. ولی اگر بگوید: من تکلیفم را انجام دادم، دیگر فریب نفس را نمی‌خورد. آن‌وقت است که عقل بما هو عقل به وجود می‌آید.

*ده خصلت برای کامل شدن عقل مسلمان

لذا حال که در آستانه ولادت با سعادت قبله ایران، مولایمان، حضرت علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا(ع) هستیم، خوب است که این روایت را بیان کنم. حضرت می‌فرمایند: «لَا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ» . جدّا اگر بگوییم این را با آب طلا بنویسید، برای این کلام معصومین، هیچ است. چون طلا، فلز است و من و شما به آن ارزش دادیم، امّا خوب دقّت کنید و در ذهن و قلبتان حک کنید. فرمودند: عقل شخص مسلمان تمام نیست، إلّا به اینکه ده خصلت در او باشد. یعنی ده خصلت، تکمیل‌کننده عقل است:

۱. «الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ» فقط امید به خیر از او داشته باشند.

یعنی مؤمن اصلاً تکلیف خودش می‌داند که خیّر باشد. خیّر بودن، فقط به پول نیست، یعنی مدام خیر برسانی، با حرفت یکی را آرام کنی. یا وقتی خدای ناکرده زن و شوهری اختلاف دارند، مشکل آن‌ها را حل کنی و ... . لذا از مؤمن و مسلم حقیقی باید امید خیر داشت و هیچ موقع برای کسی، شرّ نداشته باشند. بلکه وجودشان خیر باشد، خیرمطلق.

مؤمن حقیقی و مسلمان حقیقی این گونه است، وجودش خیر می‌شود. راه می‌رود، خیر است. می‌نشیند، خیر است. طوری نیست که اگر به یک جایی وارد شود، بترسند و بگویند: وامصیبتا! باز هم آمد، او وقتی در مجلسی می‌آید، یک شرّی به پا می‌کند. بلکه همیشه امید به خیر از او برود.

خیلی درد است که کسی در یک جایی وارد شود و تن بعضی‌ها به لرزه بیافتد و مدام ذکر بگویند که خدایا! شرّ او، یک موقع ما را نگیرد، نکند او دوباره شروع کند و فتنه و شرّی را درست کند و دو مرتبه بخواهد حرف و حدیثی به وجود بیاورد.

ببینید امام رضا(ع) می‌فرمایند: عقل شخص مسلمان تمام نمی‌شود، مگر به اینکه ده خصلت داشته باشد و اوّلین مطلب، این است که امید به خیر از او برود. یک جایی وارد می‌شود، نگویند: آمد، وامصیبتا شرّ شروع شد.

۲. «وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ» اصلاً از او شرّی نیاید تا ببینند فلانی آمد، بگویند: الحمدلله فلانی آمد، عامل می‌شود اگر شرّی هم هست، آن شرّ بخوابد و از بین برود. لذا او بدی ندارد. مردم از بدی او، در امان هستند. می‌دانند این، آدم خوبی است.

۳. «یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ». خیر دیگری را ولو کم باشد، زیاد بشمارد. همان‌طور که بیان کردم، فرمودند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللّه عَزَّوجلَّ»، لذا وقتی خیر کمی به او می‌رسد، خیلی زیاد بشمرد و نگوید: وظیفه‌اش بود. این‌طور نباشد که وقتی پدر و مادرت کمکت می‌کنند، طلبکار باشی، ادامه‌اش را هم بخواهی، تازه دنبالشان هم بروی و بگویی: ادامه‌اش چه شد؟!

لذا انسان باید مواظب باشد، ولو کم هم برایش کار کردند، خیلی زیاد بداند و بگوید: دستتان درد نکند، خیلی عالی است. این خصوصیت مؤمن و مسلمان است. این‌ها مراقبه می‌خواهد و تا مراقبه نباشد، این‌ها نیست. اگر انسان این‌ها را تکلیف بداند، حالش، این طور می‌شود. بداند الان تکلیف من این است که این کار را انجام دهم، لذا تا کمک کردند، کمک آن‌ها را خیلی زیاد می‌دانم و می‌گویم: دستتان درد نکند.

۴. «وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ» اگر خودش یک کار خیر انجام داد، ولو زیاد بود، بگوید: کم است.

یک نکته‌ای بگویم که خیلی عجیب است. گاهی مقامات از انسان گرفته می‌شود - البته این مال ما نیست، مال آن‌هایی است که فهمیدند - که علّت آن هم این است که باید همه چیز را تکلیف ببیند، همین مطلبی که از اوّل بحث تا به حال بیان کردم. لذا اگر این طور خودش را موظّف کرد، مِن ناحیه الله مقاماتی می‌آید. ولی اگر خدای ناکرده ولو به لحظه‌ای احساس منیّت کرد - که بیان کردم هر کس ولو به لحظه‌ای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست - این مقامات از او گرفته می‌شود.

اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان خیلی بر مراقبه تأکید دارند، یکی از نشانه‌های مراقبه که در آینده بیشتر بیان می‌کنم، این است که انسان، شب به شب، به خودش تلقین کند که امشب، شب آخرم است.

علّت این هم که من مدام بیان می‌کنم که هر شب با آقاجان صحبت کنید، همین است. البته آن کسی که دیگر آرام آرام عادت کرد، هر لحظه، یاد آقاجان هست. امّا چرا شب را می‌گوییم؟ بیان کردم: دلیلش این است که اگر شب خوابیدیم و بلند نشدیم، دیگر آخرین سخنمان را با آقاجانمان بیان کرده باشیم. خیلی قشنگ می‌شود، آدم آخرین حرف‌هایش را با وجود مقدّس آقا زده باشد، بگیرد بخوابد، ملک الموت بیاید و برود.

لذا اولیاء در مورد اینکه نفس خودتان را در آخر شب حساب‌رسی کنید، می‌گویند: وقتی شب شد، بدان دیگر فردا بلند نمی‌شوی و مُردی. این‌طور نباشد که فکر کنی فردا احتمالاً بلند می‌شوم، کما اینکه دیشب گفتم: فردا دیگر بلند نمی‌شوم و بلند شدم.

لذا این هم یک نسخه است که اولیاء دادند. خیلی عجیب است، نگرش بزرگان با نگرش ما چقدر تفاوت دارد. اولیاء الهی می‌گویند: وقتی صبح بلند شدی، بگو: من در ذمه خدا هستم «اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ‏ فِی ذِمَّتِکَ‏»؛ یعنی چه؟ یعنی من دوباره زنده شدم. عمر من تمام است، امشب، شب آخرم است، ولی فردا خدا دوباره یک عمر دیگری داده است.

این را تمرین کنیم. آخر ما امید داریم مثلاً هفتاد سال، هشتاد سال، نود سال، بیشتر و کمتر عمر می‌کنیم امّا اصلاً هرشب باید بگوییم: من دیگر امشب تمام شدم. خداحافظ دنیا! امروز که گذشت، تمام شد. حالا وقتی می‌خواهم بخوابم که اگر بخوابم؛ چون امکان دارد در راه هم برای من اتّفاقی بیفتد، امّا فرض می‌گیریم که روز هیچ اتفاقی نیفتاد و شب هم هیچ اتّفاقی نیفتاد و حالا می‌خواهم بخوابم، باید بگویم: دیگر تمام است و مُردم، می‌گویند: «إِنَّ النَّوْمَ‏ أَخُو الْمَوْت‏» .

ابوالعرفاء، آیت‌الله العظمی ادیب می‌فرمودند: «النَّوم هُو المَوت و الیقظة حیاة جدیدة» خواب همان مرگ است و بیدار شدن، حیات جدید است! یعنی وقتی صبح بیدار می‌شوی، بدان خدا برایت یک حیات جدیدی نوشته است و دوباره زنده شدی. وقتی ما این دید را داشته باشیم که امشب من و تو تمامیم و رفتیم، لذا طلبکار نمی‌شویم، لذا خیلی هم مراقب می‌شویم. می‌گوییم: امروز را وقت دارم، حالا شب شد، می‌گوییم: امشب مردم، تمام است. فردا که حیات جدید دادند و دوباره بلند شدم، می‌گویم: خدایا! ممنونت هستم، دوباره زنده‌ام کردی.

کما اینکه در تشییع جنازه همین است. می‌گویند: وقتی تشییع جنازه رفتید، اوّلاً پشت جنازه گریه کنید. عزیزان! من بعضی می‌گویند این حرف‌ها را نزنید. چرا نزنیم؟ چرا نگوییم؟ بعضی می‌گویند جوان‌ها را به زهد بیجا نکشانید. نه، خدا گواه است، این‌ها رشد می‌دهد. جوان های عزیز! بعضی موقع‌ها دنبال جنازه‌ای که نمی‌شناسیم برویم. حالا که متأسّفانه تشییع جنازه در شهر نیست و خیلی کم شده و مستقیم از خود بیمارستان در آمبولانس می‌گذارند و می‌برند. می‌گویند: آقا! مردم معطّل هستند. در صورتی که اتّفاقاً گفتند: مردم را برای تشییع جنازه خبر کنید. امّا یک عدّه می‌گویند: مردم معطّل می‌شوند، کدام معطّلی؟! این همه برای دنیا دویدیم، کجا را گرفتیم؟! از بس گفتیم: وقت کم است، همین‌طور هم می‌شود و وقت هم کم می‌آید.

این حدیث قدسی، در کتاب احادیث القدسیه است که پروردگار عالم فرموده: «أنا فی ظنّ عبدی» - این را هم همیشه مرور کنید، خیلی کوتاه است، حفظش کنید - من در ظنّ و گمان بنده‌ام هستم. یعنی هر طور که بنده‌ام به من ظنّ و گمان داشت، من هم با او، همان‌طور رفتار می‌کنم.

هی می‌گوییم: وقت کم است، آقا تند صحبت کنیم، تند نماز بخوانیم، برویم به کارهایمان برسیم. اتّفاقاً تند تند هم می‌گذرد و ساعات بی‌برکت شده. بیست و چهار ساعت که همان بیست و چهار ساعت است، پس چرا می‌بینی اصلاً به سرعت می‌گذرد؟! ساعت که همان ساعت است، ثانیه که همان ثانیه است، دقیقه که همان دقیقه است، امّا از بس تلقین کردیم و گفتیم: زود، زود، همین هم شده است. باور کنید اثر منفی می‌گذارد. «أنا فی ظنّ عبدی»، پروردگار عالم می‌فرماید: بنده من این‌طور می‌خواهد، من هم تند تند می‌گذرانم. لذا وقت بی‌برکت می‌شود.

در شهر تشییع جنازه راه بیاندازیم، اثر دارد. اگر یکی از اقوامتان در بیمارستان از دنیا رفت، اگر دیگران دوره‌تان کردند که آقا مردم اذیت می‌شوند، یک دفعه بهشت زهرا ببریم و ...، قبول نکنید. گفتند: دیر شده، ساعت ده، یازده است، بگو: فردا تشییع کنیم. اگر گفتند: آقا! گفتند مرده را زود خاک کنید؛ این را از بنده بشنوید که اولیاء خدا گفتند: بگذارید فردا، ولی بیاورید تشییع جنازه شود.

می‌گویند پشت سر جنازه راه بروید. آرام آرام جنازه را ببرند. بلند بگو: لا اله الا الله. مردم بگویند: لا اله الا الله. یعنی تمام شد، هیچی دیگر نیست. انسان ببیند، بگوید: انگار من در این خوابیدم و من را دارند می‌برند. حالا اگر من را می‌بردند ... . لذا می‌گویند: وقتی از تشییع جنازه برگشتی، مثل روز اوّل هستی که از مادر متولّد شدی. برای همین باید بگویی: خدا لطف کردی که من را دوباره برگرداندی.

در باب شب هم وقتی خوابیدی، همین است. این را تمرین کنیم، فردا صبح که بیدار شدیم، بگوییم: خدا یک عمر دیگر داده، نه اینکه فکر کنیم هنوز عمرمان باقی است. اگر بگویم: هنوز ادامه عمرم است، طلبکارم، امّا اگر بگویم: الحمدلله خدا یک عمر دیگری داده است، می‌گویم: دیروز چه نواقصی را داشتم، لطف کرد جان من را مجدّد در این دنیا آورد و برگرداند. «النوم هو الموت، لا اخو الموت» اگر این‌ طور نگاه کردم، معلوم است مراقبم. معلوم است اگر کار بزرگی انجام دادم، آن را خیلی بزرگ نمی‌بینم و قلیل می‌دانم، «وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ».

۵. «لَا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَیْهِ» اگر انسان در این تأمّل کند، جدّی عجیب است. طبیعی است اگر انسان به این حال رسید، دیگر هیچ موقع حوائج را از کسی طلب نمی‌کند. می‌گوید: خدا خودش می‌دهد و مرحمت می‌کند. چون دنیا نشان داده که گاهی هم این خبرها نیست. جز اینکه لطف خدا شامل حال انسان شود، اگر خدا بخواهد بلد است. دیگران نمی‌توانند.

من یک نکته‌ای بگویم خیلی عالی است. یکی از آقایان - این مطلب برای سال ۶۵ است - را به مناسبتی در شورای نگهبان رد کرده بودند. به آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی متوسّل شده بودند. ایشان فرموده بودند: من به این مطالب کاری ندارم. گفته بود: آقا! بالاخره این‌ها حقّ من را خوردند. آقا فرمودند: چون بالاخره به ما مراجعه کرده باید کاری کنیم. بعد فرمود: او به این مقام نمی‌رسد و مردم او را انتخاب نمی‌کنند، ولی بگذار بفهمد که اگر خدا بخواهد می‌شود، اگر نخواهد نمی‌شود و همین هم شد و نشد.

من به آن بنده خدا گفتم، آقا جلوتر فرموده بودند که شما انتخاب نمی‌شوید. گفت: پس چرا آقا همان موقع نگفت؟ گفتم: چون تو امید داشتی که به دست خلق، نه به دست خدا بشود.

منتها یک مطلب هم هست. اگر هم کسی این قضیه را فهمید، حاجتی را هم که از او بخواهند، برآورده می‌کند. لذا ما به آقا عرض کردیم: آقا شما چرا برای او کاری انجام دادید؟ فرمود: اگر از شما حاجت می‌خواهند، نباید شما دلتنگ شوید. باید بگویید: من انجام می‌دهم و تا آن جایی که توانستید، انجام ‌دهید. اگر نشد، شما تکلیفتان را انجام دادید.

لذا یک خصوصیّت مؤمن هم همین می‌شود: «لَا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَیْهِ» وقتی از او سؤال کردند، یعنی در مقابل حوائج دیگران، ناراحت نمی‌شود.

۶. «وَ لَا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ» خصوصیت دیگر مؤمن و مسلمان و عاقل حقیقی و اهل مراقبه، این است که نسبت به علم خسته نمی‌شود. نسبت به چیزهای دیگر شاید خسته شود، امّا نسبت به علم، خسته نمی‌شود و برای خودش تکلیف می‌داند. لذا برایش ملالت نمی‌آورد و در طول عمر، دائم دنبال علم است.

۷. «الْفَقْرُ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنَى» اگر خدا برایش فقر را رقم زد، می‌گوید: چون خدا خواسته، این فقر برایم محبوب‌تر از غنی بودن است.

اولیاء توضیح دادند و می‌گویند: یعنی خودش تلاشش را می‌کند و جلو می‌رود، نه اینکه تلاش نکند و در خانه بنشیند که از بالا بیاید، این‌طور نیست، تلاش می‌کند امّا به هرچه خدا خواست راضی است. می‌گوید: تکلیف من این بود که این کار را انجام بدهم، مابقی‌اش را به پروردگار عالم می‌سپارم.

۸. «وَ الذُّلُّ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فِی عَدُوِّهِ» اینکه حضرت بیان فرموده به نظر می‌آید برای مسئولین ماست، چون می‌فرماید: عاقل حقیقی کیست. هشتمین مطلب این است که حضرت می‌فرمایند: ذلیل شدن در درگاه پروردگار عالم برایش خیلی شیرین‌تر از این است که پیش دشمنش عزیز شود.

یعنی کسی که می‌گوید: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» (این یک شعار بسیار مهم است)، هیچ موقع دنبال این نیست که کاری انجام دهد تا دشمن از او راضی شود. سلطان العارفین، آیت‌الله العظمی ملّافتحعلی سلطان‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: شعار مؤمن این است: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» و همه کارش هم برای این است که اسلام بالا برود، نه خودش بالا برود. اسلام، آقا بشود، نه خودش، آقا شود.

لذا این «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» شعار مؤمن است. اگر کسی گفت: من می‌خواهم شعار بدهم، چه کنم؟ بگویید: شعار «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه». این‌ها همه نسخه است. اگر این طور شد، عزّت اسلام برایش مهم است. برای همین در مقابل کفر می‌ایستد و نمی‌گذارد مسلمان، ذلیل شود. دیگر تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. من خیلی وارد نمی‌شوم که یک موقع تصوّر شود مثلاً کسی را مدّ نظر دارم، ولی باید مراقب عزّت اسلام باشند.

خدا گواه است هر موقع عزّت را هم خواستیم، از دشمن هیچ کاری برنیامد. یک مثال بزنم. آقا به صراحت بیان فرمودند: ما به غزه و فلسطین کمک می‌کنیم. هیچ ابایی هم نداریم. آن‌ها هم هیچ غلطی نتوانستند بکنند. امّا اگر مثلا می‌گفتند: به طور پنهانی به آن‌ها کمک کنید، مطمئنا مطلبی پیش می‌آمد. امّا هر موقع محکم ایستادیم، آن‌ها عقب نشستند. هر موقع ما عقب نشستیم، آن‌ها جلو می‌آیند.

لذا این یک قاعده است: هر موقع شما در مقابل دشمن دین، محکم ایستادید، آن‌ها عقب می‌نشینند. خدا شاهد است از این قاعده، هیچ کسی نمی‌تواند فرار کند. هر موقع شما عقب ایستادی، آن‌ها محکم می‌آیند.

۹. «وَ الْخُمُولُ أَشْهَى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ» گمنامی را بخواهد تا شهرت.

لذا بیان کردم شهرت برای اولیاء خدا، به عنوان یک گرفتاری است و می‌گویند: ابتلاء بزرگ است، خدا ما را مبتلا کرده است و إلّا آن‌ها دوست دارند همان ناآشنا باشند. فکر می‌کنید آیت‌الله العظمی بهجت، آن بهجت‌القلوب؛ آیت‌الله العظمی بهاء‌الدّینی، آیت‌الله العظمی خوشوقت و ... دوست داشتند معروف باشند؟! خدا گواه است خیر. اگر می‌خواستند این‌طور باشند که اصلاً عبد الهی نبودند. عبد الهی می‌خواهد خودش باشد و خدای خودش. خلوت خودش و خدا.

می‌گویند: بالاترین ابتلاء اولیاء این است که مشهورشان کنند. خودشان این طور می‌فرمایند که ما بدبخت می‌شویم. تا حالا باید مواظب می‌بودیم که این همه اعمال را خراب نکنیم، حالا باید مواظب باشیم که نکند این شهرت باعث شود ما گرفتار شویم و وقتی مدح می‌کنند، نفس دون قلقلکمان بدهد، لذا این هم یک بلای دیگر است.

۱۰. «ثُمَّ قَالَ ع الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ» حضرت فرمودند: امّا دهم و کدام دهم؟ حضرت که این طور فرمودند، سکوت کردند، فردی به ثامن‌الحجج عرضه داشت: «قِیلَ لَهُ مَا هِیَ» آقا این دهمین مورد چیست که شما گفتید دهمی، امّا کدام دهم؟! «قَالَ ع لَا یَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى» حضرت فرمودند: اینکه هیچ احدی از او خیری را نبیند إلّا به اینکه او به تقوایش اضافه شود «وَ أَتْقَى».

از من چیزی نبیند، مگر اینکه در تقوا باشم. یعنی هرچه جلو رفتم، تقوایم زیادتر ‌شود و یک عمل خیر، باعث تقوای زیاد من شود. پس همه این‌ها در تقوا نهفته شده است.

اولیاء خدا از جمله ملّا محسن فیض کاشانی یک معنا را هم این‌طور بیان کردند که تا دیگری را می‌بیند، بگوید: این، بهتر از من است، تا به تقوی برسد.

ایشان می‌گوید: تا به تقوی برسد امّا بعضی از اولیاء بالاتر گفتند، می‌گویند: اگر تو بگویی فلانی بهتر از من است، یعنی خودت را خوب دانستی که حالا می‌خواهی بگویی: او خوبتر است. می‌گویند: اصلاً نباید بگویی من خوبم. پس چه؟ بگو: من فعلاً تکلیف انجام می‌دهم، معلوم نیست خوب باشم یا بد.

خوبی دست خودمان نیست. اگر گفتی: او خوبتر از من است؛ یعنی قبول داری که خودت خوبی. امّا اگر گفتی: نه، من تکلیف انجام می‌دهم، معلوم نیست خوبم یا بدم، خوبی دست خداست و امید دارم که خدا بپذیرد و من خوب شوم؛ آن‌وقت برنده‌ای.

*آخرین راه نجات

خدایا! به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت ما را این‌ گونه قرار بده.

راهش هم همین توسّل است. ولی وقتی آدم فهمید، همه چیز تکلیف الهی است، می‌داند که وقتی تکلیفم را انجام دادم، چیزی ندارم، چون دست که مال من نبود، چشم که مال من نبود، زبان که مال من نبود، پا که مال من نبود. این افعال هم که تکلیف است، پس چه؟ آخرین راه نجات، توسّل است که آقاجان! تو یک عنایتی کن و بده.

برای همین هر شب با آقاجان حرف بزنید.

«السّلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزّمان»

«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا، إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه إشفع لنا عنداللّه»


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
10راه حل برای اجابت دعا
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393

راحله السادات فقیهی‎  نوشته:
  به امام صادق (عليه السلام) گفته شد : قول خدا ي عز و جل كه " ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم": «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم»، اما ما او را مى‏ خوانيم و اجابتى دريافت نمى‏ كنيم.
 
فرمود: به نظر تو خداوند وعده خلافى مى‏ كند؟
 
گفتم: نه، فرمود: پس اين از چه راه است؟ گفتم: نمى‏ دانم،
 
فرمود: ولى من به تو خبر مى‏ دهم، هر كه خدا عز و جل را اطاعت كند در آنچه به او فرمان داده است و سپس او را از جهت دعا بخواند، خدا اجابت كند،
 
گفتم: جهت دعا چيست؟
 
فرمود: راه دعا اين است كه
 
1.خدا را سپاسگزارى و حمد كنى و نعمتى كه به تو داده است ياد آور شوى
 
2. او را شكر گزارى
 
3.سپس صلوات فرستى بر محمد (ص) و آلش
 
4.سپس گناهان خود را ياد كنى و بدان‏ها اعتراف نمائى
 
5.سپس از آنها به خدا پناه برى،
 
اين راه دعا است،
 
منبع : اصول كافى ، ترجمه كمره‏اى، جلد ‏6، صفحه : 69


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نحوه حساب‌رسی خداوند در روز قیامت
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393

حجت‌الاسلام قرائتی دربیانی گفتند:خداوند در روز قیامت به حساب همه ما رسیدگی می‌کند اما در این حساب‌رسی «فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً»(طلاق/۸) به برخی سخت و به برخی دیگر «یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً»(انشقاق/۸) آسان می‌گیرد.

سفیه کیست؟

نکته ۱) قرآن می‌گوید: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ»(نساء/۵) اموالتان را به آدم سفیه ندهید؛ بعد می‌گوید: سفیه فقط دیوانه نیست کسی که مشروبات الکلی می‌خورد یا گناه می‌کند هم سفیه است.

نکته ۲) اگر کسی بدهکار شد ما حق نداریم خانه و زندگی او را بفروشیم. حکومت اسلامی باید از بودجه بیت‌المال قرض این افراد را بدهد.

انواع مالیات اسلامی

نکته ۳) مالیات اسلامی چند دسته می‌شود، خدا در سوره توبه می‌فرماید: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ»(توبه/۶۰) یکی می‌گوید: «وَ الْغارِمینَ» یعنی به کسانی که ورشکسته هستند باید صدقه داد.

کسانی که حکومت اسلامی باید قرض‌شان را بدهد

نکته ۴) دو رقم ورشکسته داریم: بعضی‌ها ورشکسته به ناحق هستند، ولخرجی می‌کند و ورشکسته می‌شود اما یک سری افراد واقعا به حق ورشکسته شده‌اند. در مواردی که انسان در بی‌پولی‌اش مقصر نبوده است، مالیات اسلامی و حکومت اسلامی باید قرض‌هایشان را بدهد.

نحوه حساب‌رسی خداوند در روز قیامت

نکته ۵) در قرآن درباره روز قیامت دو رقم آیه داریم. بعضی‌ها را خدا شل می‌گیرد و بعضی‌ها را خدا سفت می‌گیرد یعنی کسانی که اهل گذشت باشند خدا حساب آنها را به آسانی رسیدگی می‌کند.

نکته ۶) قرآن می‌گوید:«وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»(رعد/۲۱) مردان باایمان از بد حسابی خدا می‌ترسند و یا در جای دیگر می‌فرماید: «فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً»(طلاق/۸) یک عده‌ای را خدا به سختی و شدت حساب می‌کشد و در مقابل در مورد برخی «یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً»(انشقاق/۸) خداوند به سرعت و آسان از ایشان حساب می‌کشد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چند کرامت از علامه بهلول
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393

علامه حاج شیخ محمّد تقی بهلول در سال1279 شمسی در روستای بیلند شهرستان گناباد پا به عرصه حیات گذاشت.شیخ در 6سالگی رسمأ به مکتب می رود ودر 8سالگی تمام قرآن را حفظ کرد وی در 7 سالگی برا ی زنها منبر می رفت که در آن زمان به خاطر رفتار خاصش به بهلول شهرت یافت. درسهای حوزه از ادبیات تا قوانین را نزد پدرش در بیلند آموخت. وی در سن 14 سالگی در گناباد یک منبری معروف بود در همان نوجوانی (در 14 سالگی) با صوفیه گناباد (فرقه نعمت اللهی) مخالفت می کرد و صوفی ها نیز در آن زمان چند بار قصد کشتن شیخ بهلول را کردند. لذا پدر ایشان تصمیم گرف ت با خانواده اش به سبزوار مهاجرت کند تا اولا شیخ بهلول به دلیل منبر رفتن از درس خواندن با ز نماند و ثانیا از صوفی های گناباد دور باشد. شیخ بهلول اولین سخنرانی آتشین خود را در سن 16 سالگی در زمان احمد شاه در ایّامی که امر به معروف و نهی از منکر ممنوع گردیده بود بر علیه رژیم شاه ایراد کرد .
 
ملاقاتی با سفیانی
 
در سفری که حقیر (راوی) همراه ایشان به مدرسه  علمیه ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در شهرستان بروجرد رفتیم بعد از سخنرانی معظم له یکی از طلبه ها از ایشان سوالی کرد:آقا! می گویند شما سفیانی را دیده اید و گفته اید الان در سوریه است آیا این مطلب راست است یا نه؟ایشان بلافصله عصبانی شدند و گفتند :من نگفتم سفیانی  است  گفته ام شخصی با مشخصات سفیانی الان وزیر دفاع سوریه است  و من با او ملاقات کرده ام وباتوجه علائم سفیانی و ملا قات من با او احتمال داده ام که سفیانی باشد من وقت ظهور را تعیین نکرده ام ولکن این را بدانید ظهور نزدیک است ان شاء الله.البته در سفر اخیر ایشان به شهر درود در ربیع الاول 1420 فر مودند من معتقدم هر صدسال شمسی متعلق به یک امام است و الان قرن 14 متعلق به امام زمان است.
 
یک پیشگویی و تحقق آن
 
بعد از حمله خونین مسجد الحرام و بسته شدن راه حج یکی از روحانیان بیت رهبری به ایشان می فرمایدجناب شیخ،گفته اند شما مستجاب الدعوه هستید دعا کنید که فهد بمیرد و را حج باز گردد ایشان با تبّسم فرمودند هر وقت من بمیرم فهد هم خواهد مرد ودقیقاً این امر  اتّفاق افتاد و همزمان با ارتحال علامه شیخ بهلول ،فهد نیز فوت کرد . 
    
اطلاع از نیت
 
یک روز موقع اذان ظهر  همراه ایشان از تهران به قم می آمدیم  بنده (راوی) که خیلی خسته بودم قصد داشتم به ایشان بگویم نماز را در منزل بخوانیم و برای زیارت حضرت معصومه ((علیهما السلام)) شب به حرم بیاییم بلا فاصله فر مودند : شیطان همیشه کارهایی که برای خدا باشد را در نظر انسان سخت و سنگین نشان می دهد مثلا نماز وسایر عبادات را خیلی سخت و طاقت فرسا نشان می دهد و اضافه فرمودند که من در هر شهر یا روستایی که وارد بشوم اگر حرم امام یا امام زاده داشته باشد  مثل قم و یا مشهد اول به زیارت آنها می روم و بعد به جاهای دیگر  البته شیطان خیلی سخت جلوه می دهد مثلا می گوید: الان خسته یا حرفهای دیگر.سپس فرمودند برویم حرم و نماز و زیارت بخوانیم بعد می رویم منزل شما لذا ما تبعیت کردیم و همراه ایشان به حرم رفتیم در حرم هر یک  از طلبه ها که ایشان را می دید پس از احوال پرسی ایشان را دعوت مکردند اما ایشان می گفتند به این سید قول داده ام وباید به منزل ایشان بروم.
 
 تاثیر دعای شیخ
 
در یکی از سفرهایی که معظم له به شهر درود داشتند آخرین شب منبر ایشان که مصادف بود با شب نیمه شعبان بعد از سخنرانی قرار بود به منزل یکی از مومنین برویم بعد از اتمام سخنرانی ایشان سوار ماشین شدیم که به منزل همان آقا برویم بنده از داخل ماشین به حاج آقا عرض کردم: دعا بفرمائید یک مشکلی دارم حل بشود انشاءالله (مشکل بنده این بود که قرار بود همان شب به قم برویم)در حالی که بنده کرایه منزل خود را که در قم بود نداده بودم و یک مقدار هم قرض داشتم و از طرفی سالگرد ازدواجم نیز بود و مایل بودم  برای همسرم هدیه ای تهیه کنم اما امان از جیب خالی لذا  از حاج اقا طلب دعا کردم).ایشان هم بلا فاصله فرمودند : خداوند شما را به هر مطلبی که می خواهید  برساند.ان شاءالله.بعد از اینکه وارد منزل شدیم و مراسم پذیرایی تمام شد  یکی از آقایان که همراه ما بود از جیب خود مقداری اسکناس درآورد و گفت: اینها را به حاج آقا بده می خواهم مالم با برکت شود و بعد از  آن یک بسته دیگر درآورد  و گفت : اما این مال شماست آقای  فلانی داده است آن آقا هم می گفت مال خودش است البته بنده هنوز نفهمیده ام مال کیست  ؟  اما  به هر ترتیب قبول کردم و الحمدالله به برکت دعای حاج آقای  بهلول مشکل ما نیز حل شد.
 
بشارت به ضمانت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
 
زمانی که زندان بودم بعد از  31 سال خیلی دلم گرفت و به خدا گلایه کردم که چرا باید این مدت طولانی در زندان باشم همان شب در عالم خواب مادرم را دیدم که به من گفت : پسرم! حضرت زهرا (علیهما السلام) ضامن شده است که آزاد بشوی . بعد از  اینکه از خواب بیدار شدم شروع به گفتن شعری راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمودم و اشعار زیادی را سرودم . و به هر حال این خواب را من شب پنجشنبه دیدم و شب یکشنبه آزاد شدم.
 
چند پیشگویی
 
معظم له در طول مدت عمر با بر کتشان پیشگویی هایی را فرمودند یکی از انها در خصوص انقلاب اسلامی به رهبری امام بودند که البته خیلی از اولیا الهی این امر را از قبل فرموده  بودند یکی دیگر از پیشگویی ها رحلت امام (ره) بودند که این امر بین بعضی از افراد مشهور بود یکی باز شدن راه کربلا بود که خودم در تابستان  76 از حاج آقا شنیدم که حتی ایشان می فرمودند :تا عید باز می شود و شما هم می روید و البته همین طور هم شد وما به طور معجزه اسایی در خرداد 77 به کربلا مشرف شدیم که البته این خود از کرامات مهم شیخ بود.ایضا در تیر ماه 78 در مسجد حضرت امبرالمومنین (علیه السلام) منبر تشریف بردند فرمودند : ان شاءالله اگر معصیت مردم جلویش را نگیرد سال بعد این موقع راه کربلا  از ایران  باز می شود و ان شاءالله  مثل راه مشهد می شودکه هر وقت خواستید بروید
برکت شیخ
 
حضرت شیخ چندین سفر به درود مشرف شده بودند که دو سفر آن مواجه با خوشکسالی بود که معظم له دعا فرمودند که : یک سفر در اثنای منبر باران شروع به باریدن کرد و یک سفر دیگر نیمه همان شب باران زیادی بارید وکسانی که در محضر شیخ  در مسجد بودند این را از کرامات شیخ  می دانستند.           
   
شفای مرض1
 
راوی : افرادی ازایشان التماس دعا می گرفتند ویا دعایی را از ایشان تقاضا میکردند و یا آب و چیز دیگر تبرک می کردند و به مریض می دادند و الحمدالله چنانچه بعداً  عده ای اهل ایمان برایم حکا یت کردند آثار خوبی داشته اند .یکی از آن موارد  را خو دم  دیدم  که مریض سختی بود که با قند  تبرک جناب شیخ  شفا پیدا کردند الحمد الله بعد از گذشت چند سال تا کنون اثری از بیماری پیدا نشده است.
 
 شفای مرض2
مطلب ذیل به نقل از آقای ابراهیم ذوالفقاری از اعضای هیئت امنای مسجد امیر المؤمنین (علیه السلام)  زاهدان و مستند می باشد.ماه مبارک رمضان سال82 بنده همراه حاج آقا بهلول در مکتب نرجس زاهدان مشغول نماز بودیم.به حاج آقا اطلاع دادند ، دختر بچه ای چهار ساله به نام صنم رئوفی فر از بیماری لاعلاجی رنج می برد و هم اکنون بعد ار 48 ساعت بستری شدن در بیمارسان علی اصغر (علیه السلام)  زاهدان و پس از انجام آزمایش های متعدد دکترها اورا جواب کرده اند .بلا فاصله حاج آقای بهلول فرمودند: باید برویم این دختر بچه را از نزدیک ببینیم : ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود که با حاج آقای بهلول به عیادت این دختر بچه رفتیم پدر و مادر دختربچه گفتند: دختر بچه چیزی نمی خورد و مرتب سرفه می کند  .حاج آقای بهلول برای دختر بچه یک لیوان شیر خواستند و دعای مخصوصی خواندند .حاج آقا اسم دختر بچه را پرسیدند و به پدر و مادر آن دختر بچه گفتند از این ساعت به بعد  به جای صنم او را فاطمه صدا بزنند.عصر همان روز نماز مغرب و عشاء را در مسجد امیرالمؤمنین (علیه السلام)  و به امام جماعت حاج آقای بهلول و با حضور استاندار جناب آقای مهندس امینی ، امام جماعت زاهدان حاج آقای سلیمانی ، امام جماعت مسجد امیر المؤمنین حاج آقای خوشبیان ، امام جماعت مسجد امام خمینی ،حاج آقای زاهدی و حدود  400   نفر از مومنین برگزار شد.آن شب در مسجد افطاری بود. و ما مشغول صرف افطاری بودیم که متوجه شدیم همان دختر بچه دوان دوان به طرف مسجد می آید و پدرش هم به دنبالش وارد مسجد امیر المؤمنین شد . از شفای دخترش بسیار خوشحال بود. ابراهیم ذوالفقاری هیئت امنای مسجد امیر المرمنین (علیه السلام) 
 
ببخشید دیر آمدم
 
حقیر (راوی) ماجرایی که ذیلا از نظرتان می گذرد را از خیلی ها شنیده ام اما برای اطمینان خاطر از خود ایشان سوال نمودم وی پس ازامتناع با اصرار حقیر مطلب را اینگونه بیان فرمودند که:یک روز ظهر در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) سخنرانی داشتم ومی بایست دو ساعت بعد از ظهر در یکی از محله های تهران به نام ((شمیرانات ))  منبر بروم اما در حرم منبرم خیلی گرم گرفت و روضه طول کشید وقتی که از منبر پایین آمدم دیدم 5 دقیقه تا منبر بعدی وقت دارم لذا خطاب به آقا سید الشهدا (علیه السلام)  گفتم :  آقا جان ! روضه شما طول کشیده و از طرفی به آن سید قول داده ام  حالا چه کار کنم ؟! و بلافاصله از حرم بیرون  آمدم جلوی در حرم ماشین خوبی ایستاد و گفت: حاج آقا بیا بالا من هم بلافاصله  سوار شدم و فقط  متوجه شدم ماشین با سرعت بسیار زیاد ی حرکت می کند و خیابان ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد. تا اینکه در مدت زمان کوتاهی به مقصد  رسیدیم در این هنگام دیدم بانی مجلس جلو در ایستاده  و چون فکر می کردم که دیر شده است از ایشان معذرت خواهی کردم اما ایشان گفتند که نه خیر حاج آقا  الان ساعتی است که باید منبر شروع شود وشما سر ساعت آمدید .
 
روضه خوانی برای وزیر
 می فرمودند :ایامی که در زندان بودم تقریبا ده سالی از زندانی شدن ما شاید گذشته بود که به من اطلاع دادند پسر یکی از وزرای دربار بیمار شده و هر کجا برده اند مداوا نشده است آخرالامر به سفارش یکی از نزدیکانش  با اینکه سنی مذهب بودند متوسل به امام حسین (علیه السلام)  می شوند و نذر میکنند اگر پسرش خوب شود برای امام حسین شیعیان ده روز  مجلس روزه بگیرد.حالا پسر خوب شده است اما کسی از منبری ها حاضر نشده که در محضر آنها روضه بخواند به دو دلیل یکی سنی بودن آنها و دومی همه اشراف و وزرا بودند مطلب در خور آنها نداشتند . خلا صه به وزیر اطلاع می دهند که یک نفر منبری در زندان  شما است او را بیاورید . به ما اطلاع دادند و قرار شد ما منبر برویم . ما هم قبول کردیم واشعار زیادی سرودیم.اما وقتی وارد مجاس شدم دیدم زن و مرد با هم مخلوط هستند لذا گفتم:شنیده ام امام حسین (علیه السلام) پسر شما را شفا داده است و شما نذر کرده اید روضه بخوانید و در ضمن کسی حاضر نشده که منبر برود حال که من منبر می روم شرطی دارم و آن اینکه همه زن ومرد در این تالار بزرگ باید جدا شوند.آنها بلافاصله جدا شدند و چند روز بحمد الله و کمک خدا منبر رفتم روز اول که برایم میوه آوردند نخوردم وگفتم : نمی خورم مگر اینکه برای رفقای ما در زندان ببرید آنها  قبول کردند و تا آخرین روز منبر  برای زندانیها میوه می بردند و این امر باعث خوشحالی زندانیان شده بود.
مبنع : شیعه نیوز به نقل از سایت علامه بهلول گنابادی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
۱۰ توصیه اساسی برای تربیت فرزندان با حیا
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393


همانگونه که در روابط میان همسران تأکید می شود، در روابط میان والدین و فرزندان نیز رابطه مبتنى بر حیا، بهترین الگوى ارتباطى است. مبناى ترس، والدین و بخصوص پدر را بعنوان منبع قدرت و شاید ظلم، مطرح مى‏ کند و مبناى طمع، آنها را به عنوان منبع تأمین خواسته. امّا مبناى حیا، والدین را به عنوان انسان‏ هاى دوست‏ داشتنى و کانون عشق و احترام، معرّفى مى‏ کند.
 
یکى از مسایل دیگر، این است که؛ چه باید کرد تا فرزندان باحیایى داشته باشیم؟ مواردى وجود دارد که مى‏ تواند در باحیا بودن فرزندان، مؤثّر باشد. در ادامه به برخى از این موارد، اشاره مى‏ شود:
 
اول) این امر از ازدواج و مرحله انعقاد نطفه آغاز مى ‏گردد. بر اساس احادیث، ازدواج پاک، یکى از عوامل باحیا شدن فرزند است. فرزندى که از راه نامشروع متولّد شود، بى‏ حیا خواهد شد. همچنین فرزندى که نطفه‏ اش در حال ناپاکى مادر منعقد شده باشد، بى‏ حیا خواهد بود. گاهى نیز ممکن است شیطان در انعقاد نطفه، مشارکت کند که نتیجه آن، بى‏ شرمى فرزند است. بنابراین، رعایت نکاتى که براى هنگام انعقاد نطفه سفارش شده، در حیاى آینده فرزند، مؤثّر خواهد بود.
 
دوم) دوران باردارى، دوران بسیار حسّاسى است. ریشه‏ هاى باحیایى و بى‏ حیایى را در این مرحله نیز مى‏ توان پیدا کرد. رعایت حیا از جانب مادر، تأثیر زیادى بر جنین خواهد داشت. بى‏ حیایى در گفتار و در ارتباط با نامحرم، شرکت در محافل لهو و لعب، گوش کردن به موسیقى‏ هاى حرام، دیدن تصاویر و فیلم‏ هاى سکس، خواندن رمان‏ هاى سکس و کارهایى از این قبیل، مى‏ تواند تأثیراتى منفى بر حیاى جنین داشته باشد و برعکس، رعایت حیا در گفتار و رفتار، شرکت در جلسات مذهبى، خواندن یا گوش کردن به قرآن و مناجات، ذکر خدا را بر لب داشتن، مطالعه کتاب‏ هاى مذهبى و سودمند و … از امورى هستند که مى‏ تواند در حیاى جنین، تأثیر مثبت داشته باشد.
 
سوم) از بدو تولّد باید مراقب فرزند بود. امام سجّاد علیه ‏السلام از هنگام به دنیا آمدن فرزند، مراقبت خود را شروع مى ‏کرد. امام باقر علیه‏ السلام نقل مى‏ کند که هر گاه هنگام ولادت فرزندى مى‏ رسید، پدرم همه زنانى را که حضورشان ضرورتى نداشت، از اتاق بیرون مى‏ کرد تا نگاه کسى به عورت او نیفتد. امام صادق علیه‏ السلام نیز فرموده که بهتر است همه چنین کنند .
 
چهارم) نامگذارى نیز در حیاى فرزندان، تأثیر دارد. فرزندى که نام یکى از اولیاى دین را دارد، رابطه‏ اى بین خود و او حس مى‏ کند و لذا سعى مى‏ کند خود را به آن شخص، نزدیک سازد و به نوعى، خود را در محضر او مى‏ داند. این مى‏ تواند سبب شرم وى شود و او را از انجام دادن کارهاى ناروا، باز دارد. البته این امر، متوقّف بر این است که والدین، فرزند خود را به این نکات، توجّه دهند. در روایتى آمده است که روز قیامت، شخصى را مى‏ آورند که نام او محمّد است. خداوند به وى خطاب مى‏ کند: «تو که همنام حبیب من هستى، شرم نکردى که عصیان مرا مرتکب شدى و حال آنکه من، شرم دارم تو راکه همنام حبیب منى، عذاب کنم ؟!» در این روایت، خبر به خوبى روشن است که اگر نامگذارى به درستى انجام شود و به فرهنگ همراه آن توجّه گردد، چه تأثیرى مى‏ تواند در زنده کردن حیا داشته باشد و به همین جهت در فرهنگ اسلامى، توجّه زیادى به نامگذارى شده و نام نیک، یکى از حقوق فرزندان، دانسته شده است.
 
پنجم) آشنا کردن نوزاد با روحیه معنوى، نقش مهمّى در پرورش حیا خواهد داشت. با شعر خواندن براى کودک و آشنا کردن او با نواى دلنشین قرآن و … مى‏ توان در این راه قدم برداشت.
 
ششم) جدا کردن محلّ خواب کودک از والدین، یکى دیگر از اقدامات مهم در این زمینه است. اطّلاع یافتن کودک از روابط جنسى والدین، عامل مهمّى در انحراف و بى‏ حیا شدن وى دارد. در روایات آمده است فرزندى که شاهد چنین امورى باشد و یا حتّى صداى نفس والدین را در آن حال بشنود، ممکن است به فساد، کشیده شود. بنابراین، جداسازى محلّ خواب کودکان از والدین و مخفى بودن روابط جنسى آنها نقش مهمّى در حفظ حیاى فرزندان دارد. همچنین رعایت عفّت کلام و پرهیز از شوخى‏‌هاى جنسى و به زبان آوردن امور جنسى در حضور فرزندان نیز تأثیرگذار خواهد بود.
 
هفتم) جداسازى محلّ خواب کودکان از یکدیگر نیز عامل پیشگیری از بی حیایی است. هنگامى که کودکان به سن تمیز و تشخیص مى‏ رسند، بهتر است محلّ خواب آنان از یکدیگر جدا باشد و در یک تشک یا تخت نخوابند. این مسئله، اختصاص به جنس مخالف ندارد، بلکه محلّ خواب دختر از پسر و دختر از دختر و پسر از پسر باید جدا باشد. این کار، اقدامى ایمنى بخش است که حیا و عفاف آنان را حفظ می ‏کند.
 
هشتم) حیا بر پایه حرمت و کرامت، استوار است. به همین جهت، احترام قائل شدن براى فرزندان و حفظ حرمت آنان و کریم النفس بار آوردن آنان، از اقدامات اساسى در پرورش حیاست. باید به فرزندان، شخصیت داد و از تحقیر آنان و توهین به آنان، پرهیز کرد، خطاها و لغزش ‏هاى آنان را به رُخ نکشید و از سرزنش بیش از اندازه آنان پرهیز نمود. اگر فرزند از رفتار بد خود، پشیمان و شرمنده شد، باید وى را بخشید و رفتارش را به فراموشى سپرد. حتى بهتر است براى رفتارهاى ناشایست وى، عذرتراشى کرد و نسبت به اشتباه‏ هاى او تغافل (خود را به غفلت زدن) نمود. ممکن است برخى والدین به محض این که خطایى از فرزند خود مشاهده مى‏ کنند، کنترل خود را از دست بدهند و به شدت با وى برخورد کرده، آبروى وى را ببرند. این کار سبب مى‏ شود که وى بیشتر در دامن گناه و فساد بیفتد و راه برگشتى برایش باقى نماند.
 
نهم) دوستان نیز در باحیایى فرزند، بسیار نقش دارند. آشنا کردن فرزند با دوستان باحیا و دور کردن وى از دوستان ناباب، مى‏ تواند در ایمنى وى و پرورش حیا در او مؤثّر واقع شود.
 
دهم) استحمام والدین با فرزندان، به نحوى که موجب کنار رفتن پوشش ها شود، بسیار مخرّب است. تا آن جا که ممکن است، باید سعى کرد کودکان، خود استحمام کنند و یا حتماً پوشش مناسب براى هر دو وجود داشته باشد و به هیچ عنوان، دختر با پدر و پسر با مادر، به حمّام نرود. امام صادق علیه‏ السلام فرموده اند: « مرد با فرزند خود به حمام نرود که در نتیجه، نگاهش به عورت او بیفتد.»
 
 منبع:
کتاب پژوهشی در فرهنگ حیا – نوشته عباس پسندید


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تو كه خود خال لبی از ...
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

 

تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی

تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﻨﺶ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺪﺍ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﻨﺶ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺪﺍ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮐﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻥ
ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺪﺍ ﻭﺻﻠﻪ ی ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﺷﻬﺪﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻓﺎﺗﺢِ ﺍﺻﻠﯽ ﺑﻮﺩﻥ
ﻋﺠﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﺷﮑﺮ، ﺑﺎ ﺳﺎﺑﻘﻪ ی ﺩﻭﺳﺘﯽِ ﺑﺎ ﺷﻬﺪﺍ
ﻣﺎ ﻋﺰﯾﺰِ ﺩﻝِ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺪﻩ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﮐﺖِ ﺧﻮﻥِ ﺷﻬﺪﺍﻣﺎﻥ ﺣﺎﻻ
ﻣﺎ ﻣﺪﯾﺮ ﮐﻞ ﻭ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺷﺪﻩ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﺧﻼﻑ ﺷﻬﺪﺍﻣﺎﻥ ﮔﻔﺘﯿﻢ
ﯾﺤﺘﻤﻞ ﻣﺼﻠﺤﺘﯽ ﺑﻮﺩﻩ و ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﭘﺮﮐﺸﯿﺪند ﭼﻪ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﭼﻪ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ. . !
شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

درد و دل كبوتر بقيع با كبوتر امام رضا علیه السلام : آى كبوتر كه نشستى روی گنبد طلا هركجا پر مى زنى تو حرم امام رضا من كبوتر بقيعم با تو خيلى فرق دارم جاى گنبد سرمو به روى خاكا مى ذارم خونه قشنگ تو كجا و اين خونه كجا !؟ گنبد طلا كجا قبراى ويروونه كجا !؟ اونجا هركى مى پره طاير افلاكى ميشه اينجا هركى ميپره بال و پرش خاكى ميشه ! اونجا خادما با زائر آقا مهربونن اينجا زائرا را از كنار قبرا ميرونن ! تو كه هرشب ميسوزه صدتا چراغ دورو برت به امام رضا بگو غريب توئى يا مــــــادرت ..!؟


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حسـرتــِ ديـدنِ گُنبــدِ طلا .......
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

حسـرتــِ ديـدنِ گُنبــدِ طلا ، حـرمتــ ...
داره مثـلِ بغضـي کهنـه بـه دلــم چنگــ مـي زنـه ...
اونقــد از تــو دور شـدم ، کـه ايـن روزا حـس مـي کنـم ...
غـمِ غـربتــِ يـه دنيــا روي شـونـه ي مَنـه ...

اونقــد از تــو دور شـدم ، کـه ايـن روزا حـس مـي کنـم ...
هـمـه ي جهـان فقـط قَـده يـه زنـدونـه بَـرام ...
مـن کـه عمـريـه هـوايـيِ يـه بـار ديـدنتـم ...
بگـو پَـس کِـي نـوبتــِ مـن ميشـه پـابـوستــ بيــام...؟

مـي دونـم پـاتـوقـه هـرچـي دلشکستـه ستــ ، حـرمـه ...
هـرکـي از غـربتــِ ايـن زمـونـه خستـه ستــ ، حـرمـه ...
هـرکـي از دنيــا بُـريـده ، ايـن روزا سمتــِ تــواِ ...
هـرکـي هـرچـي کـه دَره بـه روش بستـه ستــ ، حـرمـه ...

مـي دونـم پـاتـوقـه هـرچـي دلشکستـه ستــ ، حـرمـه ...
هـرکـي از غـربتــِ ايـن زمـونـه خستـه ستــ ، حـرمـه ...
هـرکـي از دنيــا بُـريـده ، ايـن روزا سمتــِ تــواِ ...
هـرکـي هـرچـي کـه دَره بـه روش بستـه ستــ ، حـرمـه


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خوشبختی ازآن کسی است که......
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

"خوشبختی" ازآن کسی است

که در فضای "شکرگزاری" زدگی کند

چه دنیا به کامش باشد و چه نباشد

چه آن زمان که می دود و نمی رسد

و چه آن زمان که گامی برنداشته،خود را در مقصد می بیند

چرا که خوشبختی ، چیزی جز آرامش نیست

و هر کس که این موهبت الهی را دارد خوشبخت است


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تقویم واوقات شرعی
" >اوقات شرعی
//Ashoora.ir|Shohada Beginsوصیت شهدا" >وصیتنامه شهدا

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

مشاوره






آمار مطالب

:: کل مطالب : 599
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 104
:: باردید دیروز : 80
:: بازدید هفته : 104
:: بازدید ماه : 1372
:: بازدید سال : 13783
:: بازدید کلی : 93708

RSS

Powered By
loxblog.Com